-
البته که بدیهی است.
مگر باید همه چیز را بچشید تا بفهمید؟
حدسی، گمانی، فهمی...
ریاضی اگر بلدید استقرایی،
نمی دانم چیزی... هر چه بلدید.
و این نکتهی روشن آن را آن قدر هر روز و هر روز و هر روز،
آن مهندس نرمافزار كه به او طراحي صنعتي درس ميدهم‘ به شناخت خوبي دارد ميرسد. هدف من هم از اول همين بود كه داراي نگرش طراحي شود‘ آن هم به گونهاي خلاقانه.
خودش آدم باهوش و با دل و جراتي هست اما خيلي خوشحال شدم وقتي ديدم كه آن قدر اعتماد به نفس پيدا كرده كه با گروهي كه ميخواهند يك روبوت سرگرمكننده بسازند ميخواهد همكاري كند.
ديروز حرف خيلي جالبي زد. گفت "آدم بايد ببيند چه كار كند كه بعد از آن آدم بهتري باشد".
1 x 8 + 1 = 9
12 x 8 + 2 = 98
123 x 8 + 3 = 987
1234 x 8 + 4 = 9876
12345 x 8 + 5 = 98765
123456 x 8 + 6 = 987654
1234567 x 8 + 7 = 9876543
12345678 x 8 + 8 = 98765432
123456789 x 8 + 9 = 987654321
1 x 9 + 2 = 11
12 x 9 + 3 = 111
123 x 9 + 4 = 1111
1234 x 9 + 5 = 11111
12345 x 9 + 6 = 111111
123456 x 9 + 7 = 1111111
1234567 x 9 + 8 = 11111111
12345678 x 9 + 9 = 111111111
123456789 x 9 +10= 1111111111
9 x 9 + 7 = 88
98 x 9 + 6 = 888
987 x 9 + 5 = 8888
9876 x 9 + 4 = 88888
98765 x 9 + 3 = 888888
987654 x 9 + 2 = 8888888
9876543 x 9 + 1 = 88888888
98765432 x 9 + 0 = 888888888
1 x 1 = 1
11 x 11 = 121
111 x 111 = 12321
1111 x 1111 = 1234321
11111 x 11111 = 123454321
11111 x 111111 = 12345654321
1111111 x 1111111 = 1234567654321
11111111 x 11111111 = 123456787654321
مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا، جان دلیر است مرا
زَهره شیر است مرا زُهره تابنده شدم
گفت که «دیوانه نهای، لایق این خانه نهای»
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که «سرمست نهای، رو که از این دست نهای»
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که «تو کشته نهای، در طرب آغشته نهای»
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که «تو زیرککی مست خیالی و شکی»
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که «تو شمع شدی، قبله این جمع شدی»
جمع نیم، شمع نیم، دود پراکنده شدم
گفت که «شیخی و سری پیش رو و راهبری»
شیخ نیم، پیش نیم، امر تو را بنده شدم
گفت که «با بال و پری من پر و بالت ندهم»
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو: «راه مرو، رنجه مشو،
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم»
گفت مرا عشق کهن: «از بر ما نقل مکن»
گفتم «آری نکنم ساکن و باشنده شدم»
چشمه ی خورشید تویی سایه گه بید منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم، وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
صورت جان، وقت سحر، لاف همیزد ز بطر
بنده و خربنده بدم، شاه و خداونده شدم
شُکر کند کاغذ تو، از شکر بیحد تو
کآمد او در بر من، با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم، از فلک و چرخ به خم
کز نظر و گردش او نورپذیرنده شدم
شکر کند چرخ فلک از مَلک و مُلک و مَلَک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق
بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم
از توام ای «شهره» قمر، در «من» و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که می گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
دوستان در پرده می گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شب های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
واصف ملک سلیمان نیز هم