دوستان عزیز! دلم کباب شد!
خودم هم داشتم اون نوشتهی یکی مانده به آخر را مینوشتم اشکم در آمده بود!
ولی خب فکر کنم این حرفهای قشنگ و دلگرمکننده شما ارزش یه "دروغ سیزده" رو داشت :)
ببخشید سر کار رفتید، شرمنده!
-
بابا دلتون خوشه ها! دلیل چی کشک کی؟ تازه این باغ ما علف ملفها و درختاش یه چیزی شدن... برای چی درش رو تخته کنیم، مگه الکیه؟ تازه می شه هر از گاهی نشست روی خر و رفت تو فکر... :)
-
اون عکس بالا هم میتونه من باشم، میتونه نباشم... هرهر خیلی بامزه بود مگه نه؟ خب برید حال کنید بنده هنوز قراره براتون بنویسم!
*