۰۹ آبان ۱۳۸۹
۲۶ مهر ۱۳۸۹
پهنای زندگی
۲۴ مرداد ۱۳۸۹
A confusion named Life
The question is how far—or how close—you want to stand from the picture, whether you get deep into details or keep the “big picture” in view, or, stay halfway between, so you lose the details and concentration and also the big picture; or fly in all modes and get totally confused.
OR, you keep yourself always moderate and become an ordinary person. Perhaps that is why the majority of human beings consider themselves ordinary, so the human specie can still exist in the world.
۲۰ مرداد ۱۳۸۹
۱۷ مرداد ۱۳۸۹
Poor guy doesn’t know, we are all dirty people
Lunch time waiting for the lift, same man, same bottle, ground floor.
I saw him again next time in the afternoon, he grabbed the highest part of the long metal handle on the glass door, maybe he thinks people rarely touch that part of it.
A few people are coughing in the office, and thankfully the high-tech air conditioning system spreads and circulates all the viruses everywhere. Poor engineer doesn't know, we are all dirty people.
۰۸ مرداد ۱۳۸۹
چینی-مینی و هندی-مندی
عرض شود که دیده شده که برخی از هموطنان عزیز گاهی درباره ی این چینی-مینی ها و هندی-مندی ها حرف می زنند। به نظر می رسد که نگاه، از بالا به پایین است و گاهی به نژادپرستی هم تنه می زند. حتا شنیده ام که: ریخت بعضی هایشان دوزار هم نمی ارزد، احتمالا به خاطر نپوشیده شدن تن به وسیله ی گوچی و کالوین کلین.
خوب که نگاه کنیم می بینیم که جماعت یادشده تقریبا در همه چیز از ما موفق ترند و آشنایی شان به فرهنگ فرنگ --اگر مهم باشد برای آنها که درباره ی مینی ها و مندی ها سخن می رانند-- و فرهنگ جهانی از ما بسی بیشتر است। جایگاه فرهنگی بین المللی شان هم که خیلی تثبیت شده تر است. ضمنا فرهنگ غنی چند هزار ساله هم که دارند و بنابراین دست ما برای فخرفروشی اضافی خالی است.
البته روشن است که این را نمی گویم که آسیبی به هویت ایرانی برسانم و بخش های خوبش، روی سخنم با کسانی است که بی دلیل به دیده تحقیر به دیگران می نگرند। نژادپرستی و این گونه تحقیرها ریشه در حقارت های درونی دارد.
زیاده جسارت است।
۰۲ خرداد ۱۳۸۹
۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
چسب در پارادوکس
۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
خودخفگی
۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹
یک آسمان پرستاره ویک دشت پرازگل نرگس شیراز
امیدوارم که صدساله بشی و همه طول زندگیت موفق وپیروزباشی
ازطرف بابات هم تولدت مبارک. هدیه ما به تو پسرخوبم
یک آسمان پرستاره ویک دشت پرازگل نرگس شیراز.مثل گل باشی
اما عمرت مثل گل نباشد
خداحافظ پسرخوبم
!بلاگیدنی همراهم آرزوست
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
اخلاق در متن، خوشرویی متنی
دوستی دارم اینجا از بچه های شیراز. پسر خوبیست. اما نمیدانید این آدم چقدر اخمو به نظر میرسد در متن!
با هم همکاریم. هرازگاهی از سر بیحوصلگی از کاری که حس میکنم کار زیادی به مغزم ندارد ایمیلی می پرانم سراسر چرند که کمی بازی کنم. بیشتر وقتها حتا سرم زیادی هم شلوغ است که بازی میکنم نه از سر بیکاری، که تنوع ایجاد کنم و جوابهای این دوست باحال ما – واقعا آدم اهل حالی است – بداخلاق به نظر می رسد و این که میدانم واقعا آدم بداخلاقی نیست، مشکلی ایجاد نمیکند ولی این تیر ما بر بیحوصلگیمان انگار به خطا رفته.
حالا همه این حرف ها اینجا به این خاطر نیست که لیچار بار این طفلک کنم، به اندازهی کافی در جواب ایمیلهاش خودم خودم را با جوابهای چارواداری سرگرم کردهام و حضوری هم خدمتشان عارض شدهام که حرف زدنت در ایمیل بسیار تخمیست، بلکه از این قصه به این نکته رسیدم که چقدر شیرینسخنی در متن و نوشتار—جایی که دست لحن و گفتار بسته است و چهرهای در میان نیست که با ادا و اصولش معنی و مفهوم اضافه بار کلمات کند— هنر است و اینجاست که یاد دیگر همشهریها، سعدی و حافظ شیرینسخن افتادم که چه کردهاند!
در روزگار مدرن هم گپهای متنی—با اینکه میشود شکلک در آورد— گاه موجب بدفهمی میشوند و باز این هم هنر است که در این فضای نوشتاری به جایی رسید و احساس را رساند. البته چیزی که در آغاز به ذهن میرسد این است که میشود از این فضا پرهیز کرد و درنتیجه از مشکلاتش هم. اما نکته اینجاست که گپ اینترنتی برای خودش به ویژگیهایی رسیده است که دیگر برای خودش چیزی شده که مثلا مکالمهی تلفنی جایش را نمیگیرد بهویژه که دوست و خانواده و آشنایانت سراسر دنیا پخش باشند و هریک در زمانی از روز و شب. و اما از این قرار:
· میشود همین طور که کار میکنید، با کسی در حال گفتگو باشید و فقط زمانی حواستان را جمع کنید که میخواهید چیزی بنویسید: چندکاری (multi-tasking)
· مجبور نیستید در فاصلهی زمانی کوتاهی جواب طرف دیگر را بدهید و این به شما زمان برای فکر کردن میدهد
· همچنین این اخلاق در این فضا شکل گرفته که برخی که چیزی را نمیتوانند به زبان بیاورند حاضرند بنویسند
· و این که همیشه میشود به گفتههای پیشتر در مکالمه مکتوب بازگشت و دوباره خواند
· گفتگو به خاطر مکثش، میتواند در زمانی بسیار درازتر از مثلا یک مکالمهی تلفنی اتفاق بیفتد
اینجاست که فکر میکنم آیا نویسندهای بوده در روزگار گذشته یا حال که در متن خوشرو نبوده باشد و نوشتههایش با اقبال روبهرو شده باشد؟ جایی که اصولا خوشرویی مفهومی داشته باشد نه جایی که مثلا قانونی نوشته شده یا متنی فنی. البته کم نیستند مثالهایی که یک متن علمی یا فنی با زبان ساده یا طنز یا شیرین نوشته شده و باز میبینیم که دلچسبتر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن. یادم افتاد که تازگی در جایی خواندم که پیامک در یک نظر سنجی در میان نوجوانان (احتمالا در کشورهای غربی) محبوبترین رسانهی ارتباطی است.