۰۲ خرداد ۱۳۸۹

گفت - گفتم

گفت: شوخی می‌کنم جدی نگیر. گفتم: آن چیزی را که باید می‌گرفتم، گرفتم.
و شعری هم، زیبا.
بخوانید از زبان بی‌پروا و روراست بهروز.

۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۹

چسب در پارادوکس

رابطه‌ی دونفره و در فرم عمیق‌تر آن همسری، رابطه‌‌ای پیچیده است. این پیچیدگی زمانی آشکارتر می‌شود که به پارادوکس‌های آن بیشتر نگاه کنیم. به نظر من رابطه‌ای کامیاب است که در آن کار گروهی (team work) خوبی موجود داشته باشد و این نیازمند هم‌فکری و داشتن بینش هم‌راستاست.

از سویی دیگر، اگر دو طرف منتقد هم نباشند، یعنی در سیستم یک اپوزیسیون دلسوز وجود نداشته باشد، اتفاقی می‌افتد که گاهی می‌بینیم؛ تصمیم‌های احمقانه در یک سیستم دوطرفه‌ی بسته که اشتباه‌های یکدیگر را تشدید می‌کنند.

حال به ظاهر پارادوکس این‌جاست؛ کارگروهی با منتقد. فکر کنم زمانی این پارادوکس حل می‌شود که رابطه همراه با منطق، آزادمنشی و بردباری باشد، البته عشق چسب این سه تاست.

۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹

خودخفگی

فکر کنم هیچ نوع سانسوری بدتر از خودسانسوری نیست. در همه‌ی مراتبش. چه یک فرد که به خاطر خوش‌آمد و نیامد دیگران خودش را خفه می‌کند چه نویسنده و هنرمندی که حرفی برای عام را در گلو فرو می‌خورد.

سانسور وقتی از سوی دیگران باشد--نه خودسانسوری-- دست کم حسنش این است که حرف و کار بیرون آمده، همه اگر نشنیده باشند، از ذهن و گلو و دست جسته و چارتا شنیده‌ و دیده‌اند. خفگی‌اش و حناقش تا اندازه‌ای برطرف شده و احتمال گندیدگی‌اش در ذهن و سرایتش به روح و روان انسان و در مرحله‌ی بعد به جامعه رفع شده.

چیزی که از جانب دیگران سانسور می‌شود، به جایی درز کرده که دیده شده و سانسور شده. همه ندیده و نشنیده باشند، خیلی‌ها دیده‌اند و شنیده‌اند، خیلی‌ هم اگر نباشند، دست آخر برخی هستند و در ذهنشان ثبت شده و شاید در روزگار بماند آن حرف.

البته روشن است که منظورم رفتار دیوانه‌وار و بی‌کنترل نیست. رعایت آداب معاشرت و فرهنگ‌ بشر--البته همراه با آزادمنشی-- شرط عقل است و فکر می‌کنم این نیز چالشی است برای هر کس که تصمیم بگیرد مرز بافرهنگ و محترم بودن برای او کجاست و با چه بخشی باید دربیفتد و چه چیزی از خود را سانسور می‌کند، چه عقده‌هایی را دارد برای خودش و دیگران می‌سازد. می‌شود برای خیلی چیزها تدبیری شخصی اندیشید و مراحلی تراشید.

آزادی سراسر سلامت است. ذهن سالم آن است که کثافت را بالا بیارود، شاید گاهی چهره‌اش کثیف و حتا کریه شود. اما جانش سالم است، جای رویش جوانه است، سبک‌بال و پاک‌منش است، بیماری‌اش خود را می نماید تا جان، درمان شود و بدرخشد، نه آن که چهره را مدام به گنداب تظاهر بشوید و از درون بگندد و فرو بریزد.

باور نمی‌کنم خودسانسوری‌ای باشد که سر از جایی و به شکل عقده‌ای در نیاورد. حتا اگر خود آدم هم نفهمد. فکر می‌کنم از بزرگ‌ترین لطف‌هایی که هرکس در زندگی‌اش می‌تواند به خودش بکند این است که فهرستی از این خودسانسوری‌ها بنویسد و ببیند برای کدامشان می‌تواند چاره‌ای بیندیشد و آن‌ها را هم که گریزی نیست--شاید هم بعدا بود!--، بداند که چه بر سر خودش دارد می‌آورد، این دانش نیز خود بخشی از مرهم و درمان است.

و هیچ وقت دیر نیست! می‌دانید که هر روزتان برایتان مهم است، همین که به بد و ناراحت گذشتنش راضی نیستید دلیل! چه برسد که هنوز پنچ سال یا ده سال یا خیلی بیشتر از زندگی‌تان باقی باشد!

باور کنید خودخفگی بد بلاییست!

۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹

یک آسمان پرستاره ویک دشت پرازگل نرگس شیراز

مادر عزیزتر از جانم چند وقتی است که سر و کارش به کامپیوتر و ایمیل و اسکایپ افتاده و خیلی زود ماهر شده؛ چه خوب نوشته برایم! کیف کردم! ذوق کردم! زنده شدم!

پویاجان سلام . تولدت مبارک
امیدوارم که صدساله بشی و همه طول زندگیت موفق وپیروزباشی
ازطرف بابات هم تولدت مبارک. هدیه ما به تو پسرخوبم
یک آسمان پرستاره ویک دشت پرازگل نرگس شیراز.مثل گل باشی
اما عمرت مثل گل نباشد
خداحافظ پسرخوبم
قربان تومادرت

!بلاگیدنی همراهم آرزوست

این دور و ورا یه آدم کاردرست پیدا می‌شه به من یاد بده که چه جوری با موبایل نوکیا E71 (شرمنده‌م خیلی وقت پیش خریدمش نه پارسال!) می‌شه به قند پارسی بلاگید؟

قول می‌دم بیشتر بنویسم و کمابیش هرچی دم دهن میاد رو حواله‌ی بلاگر کنم! البته اگر اساسا این قول من برای کسی مهم است.
احتمالا هست، دست کم برای اونایی که در دوره‌ی ننوشتندگی به زبون خوش بهم فحش می‌دادن.

۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹

اخلاق در متن، خوش‌رویی متنی

دوستی دارم اینجا از بچه های شیراز. پسر خوبی‌ست. اما نمی‌دانید این آدم چقدر اخمو به نظر می‌رسد در متن!

با هم همکاریم. هرازگاهی از سر بی‌حوصلگی از کاری که حس می‌کنم کار زیادی به مغزم ندارد ایمیلی می پرانم سراسر چرند که کمی بازی کنم. بیشتر وقت‌ها حتا سرم زیادی هم شلوغ است که بازی می‌کنم نه از سر بیکاری، که تنوع ایجاد کنم و جواب‌های این دوست باحال ما – واقعا آدم اهل حالی است – بداخلاق به نظر می رسد و این که می‌دانم واقعا آدم بد‌اخلاقی نیست، مشکلی ایجاد نمی‌کند ولی این تیر ما بر بی‌حوصلگی‌مان انگار به خطا رفته.

حالا همه‌ این حرف ها اینجا به این خاطر نیست که لیچار بار این طفلک کنم، به اندازه‌ی کافی در جواب ایمیل‌هاش خودم خودم را با جواب‌های چارواداری سرگرم کرده‌ام و حضوری هم خدمتشان عارض شده‌ام که حرف زدنت در ایمیل بسیار تخمی‌ست، بلکه از این قصه به این نکته رسیدم که چقدر شیرین‌سخنی در متن و نوشتار—جایی که دست لحن و گفتار بسته است و چهره‌ای در میان نیست که با ادا و اصولش معنی و مفهوم اضافه بار کلمات کند— هنر است و اینجاست که یاد دیگر همشهری‌ها، سعدی و حافظ شیرین‌سخن افتادم که چه کرده‌اند!

در روزگار مدرن هم گپ‌های متنی—با این‌که می‌شود شکلک در آورد— گاه موجب بدفهمی می‌شوند و باز این هم هنر است که در این فضای نوشتاری به جایی رسید و احساس را رساند. البته چیزی که در آغاز به ذهن می‌رسد این است که می‌شود از این فضا پرهیز کرد و درنتیجه از مشکلاتش هم. اما نکته این‌جاست که گپ اینترنتی برای خودش به ویژگی‌هایی رسیده است که دیگر برای خودش چیزی شده که مثلا مکالمه‌ی تلفنی جایش را نمی‌گیرد به‌ویژه که دوست و خانواده و آشنایانت سراسر دنیا پخش باشند و هریک در زمانی از روز و شب. و اما از این قرار:

· می‌شود همین طور که کار می‌کنید، با کسی در حال گفتگو باشید و فقط زمانی حواستان را جمع کنید که می‌خواهید چیزی بنویسید: چندکاری (multi-tasking)

· مجبور نیستید در فاصله‌ی زمانی کوتاهی جواب طرف دیگر را بدهید و این به شما زمان برای فکر کردن می‌دهد

· همچنین این اخلاق در این فضا شکل گرفته که برخی که چیزی را نمی‌توانند به زبان بیاورند حاضرند بنویسند

· و این که همیشه می‌شود به گفته‌های پیشتر در مکالمه مکتوب بازگشت و دوباره خواند

· گفتگو به خاطر مکثش، می‌تواند در زمانی بسیار درازتر از مثلا یک مکالمه‌ی تلفنی اتفاق بیفتد

اینجاست که فکر می‌کنم آیا نویسنده‌ای بوده در روزگار گذشته یا حال که در متن خوش‌رو نبوده باشد و نوشته‌هایش با اقبال روبه‌رو شده باشد؟ جایی که اصولا خوش‌رویی مفهومی داشته باشد نه جایی که مثلا قانونی نوشته شده یا متنی فنی. البته کم نیستند مثال‌هایی که یک متن علمی یا فنی با زبان ساده یا طنز یا شیرین نوشته شده و باز می‌بینیم که دل‌چسب‌تر است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن. یادم افتاد که تازگی در جایی خواندم که پیامک‌ در یک نظر سنجی در میان نوجوانان (احتمالا در کشورهای غربی) محبوب‌ترین رسانه‌ی ارتباطی است.