۰۵ مرداد ۱۳۸۶

.از نشانه‌های رشد، بی‌پروا لذت بردن است

فغان‌ستان

برمک که مهندس هیدرولیک است و اهل کابل برایم از طالبان می‌گفت. از به قول خودش «جهالتی» که به راه انداخته بودند در سرزمینش. صبح که در راه می‌آمدم به موسیقی افغانی که برایم آورده‌بود گوش می‌دادم: شیر و شکر زبانم، فرزند کابل جانم...
-
چه بر سر این مردم آورده‌اند این حرامیان...
اندوه و نفرت است که وجود انسان را می‌خراشد. به امید انقراض این گونه از دوپایان!


۰۴ مرداد ۱۳۸۶

زنده باد ماندلا






زور زدن ممنوع

عرض شود که اگر دلتون می‌خواد با دخترخانومای جورواجور برقصید، عوض این که پولتون رو حروم کنید و برید کلوپ شبانه و هی وایسید بغل این و اون ورجه وورجه کنید مگر طرف نظر لطفی بهتون بکنه یا نه، مثل بچه‌ی آدم برید کلاس رقص، هم یه چیزی یاد می‌گیرید، هم با کمال میل باهاتون می‌رقصن.

اوزی شکر است

:همون شازده پسر اسکنر می‌گه
!I'm sick of this f-king cold shit mate
منظورشه که از هوای سرد خسته شده.


۰۲ مرداد ۱۳۸۶

O-HUM

خدا پدر اوهامی‌ها رو بیامرزه. یه کاری کردن که می‌شه تند روند و به جناب حافظ گوش داد و توی معرفتش غلت زد. برید سایت اوهام رمیکس‌های جدیدشون رو دانلود کنید و حالشو ببرید.


یه کم سیر تا پیاز - سر کار

انگار از ۲۶ تا ملیت توی این دفتر کار می کنن. جمعیت ایرانی‌های دفتر ملبورن ۴ نفر هست که یکی از این ۴ نفر از مدیران شرکته خیلی هم آدم توپیه. کلا ۳ تا مدیر هست که اون مدیر ایرانی از همه به قول اینجایی‌ها پاپیولارتر هست. البته یه مهندس افغانی هم هست که بچه کابل و بیست و چند سالی هست که اینجاست اون روز می‌گفت که به طور اتفاقی با اون آقای مدیر ایرانی تو یه سال اومدن استرالیا. قرار شده برام موسیقی افغانی بیاره. بلوچستان که سرباز بودم می‌رفتم کنار نوارفروش‌های توی کوچه پس کوچه‌های ایرانشهر گوش می‌دادم.
-
یه شرکت انگلیسی به اسم WSP اومده لینکولن اسکات رو خریده و سراسر دنیا ۱۰۰ تا دفتر دارن. توی برنامه‌ی که توی شرکت داشتن می‌گفتن که در آینده می‌تونید برای کار توی اون دفترها درخواست بدید و اگر نیازی به شما باشه می‌تونید برید. دیگه می‌شه اصل زندگی کولی‌وار.
-
به Ruban می گم چرا این دختر سوریه ای این قدر قر می ده راه می ره? می گه فکر کنم به خاطر کفششه! می گم بع! بابا تو خیلی پسر خوبی هستی! می گه you dont know about my other side می گم بیخیال بابا فکر نکنم «آدر سایدت» هم خبری باشه.
-
حوصله‌م سر رفته، این کاری که الان دارم می‌کنم یه کم تخمیه، خوبه این اینترنت عزیز هست. فعلا.

کنسرت ایرانی


گروه Boite (بوات) که برنامه‌های معرفی موسیقی ملل را دنبال می‌کند، برنامه موسیقی ایرانی خواهد داشت.
-
متن آگهی:
-
سنتور سیامک نوری در کنسرت ایرانی
موسیقی باستانی و شعر فارسی را دریابید
-
شعرخوانی به فارسی و انگلیسی توسط فریبرز پاک ضمیرهمراه با پیانوی فرید و امیر
ویولن و آوازبهزاد خوش مشرب
سیامک نوری سنتورنواز با شهرت جهانی
پرکاشن منصور مهرابی
-
جمعه دهم آگوست 2007 ساعت 8 شب
نشانی:
Box Hill Community Arts Centre470 Station St. Box Hill
-
ورودی 16 دلار، 11 دلار
رزرو بلیت
94171983

:))

خوش خیالی هم حدی دارد
خیلی باحال نوشته :)


۰۱ مرداد ۱۳۸۶

Blog Passion Publishing - Static Body, Dynamic Mind

It’s weird kind of thing, to publish the excitement and passion of a silly music jumping out of mind with the illusion of flashing red lights hitting the eyes, empty highway driving… while your body is at work!... I’m not sure what I’m saying… might be a kind of addiction to publish the passion… could be a way to excite and shake your brain more… never mind!





پایان فوتبال

اینم از این. لامصب داشت حال می‌دادا.
پایان
Finish
Finito
Fine
خلاص
...
تا دوباره.

۲۹ تیر ۱۳۸۶

Friendly Alert.

آرشین عزیز، با سلام
-
راستش را بخواهید از این که زیدابادی را به خاطر حرفش درباره نبوی بی‌نزاکت خوانده‌اید بسیار متعجب شدم چه بسیار دور از روش و منش جناب‌عالی است. نظر بنده را بخواهید هیچ اثری از بی‌نزاکتی در آن نیست. چرا؟ پاسخش را بهتر است با این پرسش پی بگیریم که اگر یک نویسنده بخواهد درباره‌ی نویسنده‌ای دیگر درباره‌ی امری جدی مانند نوشتن بدون تعارف و رک نظر بدهد چه باید بکند؟ باید در پس هزار پرده و با گوشه و کنایه بگوید یا اصلا خودسانسوری کند و نگوید؟ به نظر من صادقانه نظرش را گفته و در آن چه من درک کردم اثری از غرض‌ورزی غیر مستقیم نیست.
-
دوست عزیز، دوم این که با نهایت تواضع عرض می‌کنم و تنها قصدم انتقال اطلاعات از محیطی است که من به در آن سر می‌برم نسبت به وطنمان. بسیار برای من جالب است که در غرب همواره و از همه سو تشویق به ساده گرفتن قضایا می‌شود تا روز به روز بشود با خونسردی بیشتر نسبت به هر پدیده‌ای برخورد کرد، از سیاست گرفته تا کار و مسایل اجتماعی و کاریکاتور و نوشته‌ی طنز و جدی و این یکی از دلایلی است که راحت‌تر پیش می‌روند، در صورتی که در مملکت ما واژگونه‌ی آن تبلیغ می‌شود و همه همدیگر را به آن ترقیب می‌کنند، بسیاری چیزها دیگر از فرط جدیت، خشن شده‌اند. حال ردپای این گونه سخت‌گیری‌ها در این نوشته‌ی شما هم به چشم می‌خورد که زید‌آبادی را بی‌نزاکت دانسته‌اید.
-
-
ارادتمند
پویا باقری


It really works!

از من به شما نصیحت، هر وقت دیدید دارید قاط می‌زنید، شدید ورزش کنید جوری که بدن خودتون رو واقعا حس کنید.


۲۸ تیر ۱۳۸۶

Ban "Australian Unity" insurance company

عرض شود که اگر خواستید خودتون رو توی استرالیا بیمه کنید سراغ این شرکت نرید خیلی پفیوز تشریف دارن برای چندرغاز پول که می خوان برگردونن شصت تا فرم باید پر کنید و کلی وقت بذارید آخرش هم از سر و تهش می زنن و هفتصد صفحه terms and conditions می کشن بیرون. من که خودم و از شرشون خلاص کردم و رای هر کی رو هم که بتونم می زنم و رفتم سراغ medibank . تا حالاش که خوب به نظر می رسه.


کره و ژاپن باید برن کنار

چین عجب تیم محکمی بود این دفعه. کلی حال کردم اون شب بعد از دو تا گل خورده دو تا ایران زد و کمتر یادم میاد که ایران دو تا بازی باخته رو پشت سر هم جبران کنه. بعد هم که ازبکا ترتیبشون رو دادن. خلاصه که بخت اقبال این چینی ها با فوتبال جور نیس. عیب نداره عوضش هر وقت می رن المپیک ۸۰۰ تا طلا می گیرن ۲۵۰۰ تا نقره با هرچی برنز و اینا هست.
-
مالزی هم که گلاب به رو تون فقط تاکتیکش تر زدن به یازی ایران بود ولی من که فکر می کنم بازم نتیجه بدک نبود با اون بازی بسته مالزیایی ها. به توپ نمی رسیدن بازیکن رو می زدن.
-
دوباره خوردیم به کره. جالب این هست که همیشه توی این بازی ایران و کره جام آسیا هر کی برده سوم شده.
-
می خوام برم بازی استرالیا ژاپن رو ببینم. دلم می خواد استرالیا بزنه. به چندتا از همکارای فوتبالی گفتم کجا می رید بازی استرالیا رو ببینید منم میام گفتن چی شده؟! گفتم فعلا لازمتون داریم ژاپن رو بزنید. کلا که این جوری بیشتر حال می کنم ولی از همه مهمتر اینه که اگر ژاپن بیاد بالا ممکنه قهرمان بشه که می شه ۴ بار یعنی یه بار بیشتر از ایران.
-
آره درسته امروز سرم خلوت شده زرت و زرت تو بلاگرم!


FBI

آی دارم می میرم از خنده!! بذارید قصه رو از اول بگم: یه آقا پسر اوزی هست تو شرکت همچین خانومای تازه وارد شرکت رو ورانداز می کنه که نگو! تخم جن روش یه طرف دیگه س چشاش چرخیده اون ور کله ش. بعدش هم هی میاد وای می سه برای من شرح می ده. داشتم چایی درست می کردم برای خودم بهش گفتم:
- تو هم اسکن سه بعدی می کنیا!
همین جور که چشمش به طرف بود صورتش برگشت طرف من گفت:
- pffff... f-c-king hot mate!
گفتمش
- You are a good inspector...
کلی حال کرده با این اصطلاح و راه افتاده هی برای این و اون تعریف کرده که پویا به من گفته Inspector...
پیش خودم گفتم وقتشه برم سراغ Urban Dictionary
یک چیزی پیدا کردم که نگو براش ایمیل کردم دیدم داره ولو می شه رو زمین...



نژندخوانی

هیچ به این که چرا آدم ها به موسیقی غمگین گوش می دهند فکر کرده اید؟ قصد و توانایی بررسی همه جنبه های آن را ندارم اما توجهم به نکته ای جلب شده است. فکر می کنم بدیهی است که هیچ کس تمایلی به افزودن اندوه خود ندارد پس گوش سپردن به موسیقی غمگین دلیلی بر آن نیست چه شنونده غمگین باشد یا نباشد.
-
فکر می کنم راز آن این است که خواننده غمناک دارد در پس آوازخوانی اش می گوید که «با آن که اندوهناکم اما نای و جان آن را دارم که آواز بخوانم» واین یعنی امید. پس نژندخوانی هم راهی به کاستن از اندوه دل است نه افزودن آن و از این روست که آدمیان را خوش آید.


۲۶ تیر ۱۳۸۶

Probe!

نه بابا! حواستون باشه یه موقع یه کلمه ای رو که توی فرهنگ لغت های معمولی پیدا می شه اینجا نجورید نتایج وخیمی به دنبال داره. هاهاها!


A Brillaint Skill Ever, find your own solutions.

Lost? How to recover; if you can do it, you are the best.


۲۴ تیر ۱۳۸۶

فردا، چین

خب. این از اولین بازی. زدن سه تا گل توی بازی اول نتیجه‌ی خوبی هست حالا گیرم که یکی‌شو به خودمون زده باشیم :) بازی اول رو با چند از دوستای ایرانی توی یه بار توی "دانکستر" دیدیم. شبکه‌ی فاکس‌تل رو توی خونه نداشتیم و ضمنا بیشتر حال می‌داد که گروهی ببینیم. شهره خانوم هم افتخار دادن بازی اول رو همراهی‌مون کردن ولی فکر کنم دیگه خبری نیس. دو طرفدار غیر ایرانی هم همراهمون بود، همون دوستای ایرلندی‌مون، آلن و مری. جالب اینه که آلن اصلا فوتبالی نیست و یه سر داشت کرم می‌ریخت حین بازی، ولی مری حسابی، گفته که هرچندتا از بازی‌های ایران رو که بتونه می‌خواد با هم ببینیم. کلا پایه‌س. امروز اس.ام.اس زده که ایول عراقی سه-یک اوزی‌ها رو زدن! منم جواب دادم که من برعکس‌شو ترجیح می‌دادم. ولی خب در مورد ایران هم‌نظریم، به قول خودش می‌خواد ایران رو "ساپورت" کنه. دلیلش هم Cool Iranian Dudes هست. این چینی‌های بدشانس باز خوردن به ایران که براشون انگار بدیمن هست، تا تونستن به ما باختن. ببینیم فردا هم می‌شه یه حالی بهشون داد یا نه.

۲۲ تیر ۱۳۸۶

Castration Complex

:نکته

اگر می بینید یه نفر داره خودشو جر می ده که جلوش کم بیارید بهتره ناراحت نشید چون به احتمال زیاد قبلا جلوی شما کم آورده.


۲۱ تیر ۱۳۸۶

Idiot Test



با سپاس از خانم مهندس ریحانه :)

۲۰ تیر ۱۳۸۶

!یوهو دوباره فوتبال

به این فرناندو - همون استرالیایی ایتالیایی تبار - توی شرکت می گم میای ایران رو امشب تشویق کنی؟ پیمان هم اونجاس. قبلا می دیدم مردم اینجا هی پیمن پیمن (Paymen) می کنن نگو همون پیمان رو می گن که من می شناسم. چند سال اینجا کار می کرده و فرناندو هم زیر دستش بوده. خلاصه بهش می گم بیا. می گه ها؟؟ بیام ایران رو تشویق کنم؟ یادم نمی ره توی MCG (ورزشگاه اصلی ملبورن) زدیدمون Bloody Iranian! حالتونو می گیریم. بهش می گم شما؟ هاهاها! شانس آوردید به عمان نباختید کل کشورش اندازه ی نصف ملبورنه! می گه آره ولی فکر کنم دو برابر ما جمعیت دارن. خلاصه بهش می گم آماده باشید دوباره حالتون جا بیاد. Poor Aussies! دوباره می گه ‌Bloody Iranians! اون روز دو تاشون پشت سر من بودن کر شدم از بس که داد زدن.
ایول امشب بازیه! مردیم از بس فوتبال ندیدیم! شانس آوردیم خوش موقع هست.


۱۷ تیر ۱۳۸۶

۱۶ تیر ۱۳۸۶

همایون


آقا این دوستی ما با همایون هم داره حکایتی می‌شه برای خودش. این قدر با هم حرف زدیم و دوست شدیم که من کم‌کم دیگه باورم نمی شه من این آدم رو تا به حال به عمرم ندیدم. همون اوایل بود که اومده بودیم استرالیا و هنوز هاج و واج بودم که وبلاگش رو روی اینترنت پیدا کردم و بهش ایمیل زدم و اظهار نظری کردم که جواب داد زنگ بزن با هم حرف بزنیم. و از اون روز شده دوست خیلی خوب من که خیلی هم تجربه‌هاش کمکم کرده و هم روحیه‌ی مثبت و خستگی‌ناپذیرش.
-
تعریف از خود نباشه، - حالا باشه هم باشه تعارف نداریم که - نمردیم و یه نفر از خودمون" کارنشدنداره‌تر" هم دیدیم. دیگه داشت برام آرزو می‌شد که این ور دنیا وسط آسمون و هوا پیداش کردم. توی فضای مجازی نوشته‌هایش و بعد هم گفتگوهای هر از گاه.
-
پدیده‌‌های ندیده در ذهن من رشد می‌کنند و از جایی به بعد باید ملموس شوند. گاهی شوخی و جدی فکر می‌کنم که تا این "پدیده‌ی نوشتاری-شنیداری همایون" تبدیل به شمس تبریزی نشده، ببینمش :) حالا از این حرفا گذشته این جناب همایون خان آن قدر کمک‌های فکری بجا و درست وبرادرانه به من کرده که احساس قدرشناسی خودم را عمیقا ابراز می‌کنم. چطوری همایون؟ حال کردیا!


070707

هفتِ هفتِ هفت
خلاصه خیلی هفت

۱۴ تیر ۱۳۸۶

Second "Alternative"

.موسیقی بر هر درد بی درمان دواست