۰۶ مهر ۱۳۸۵

Incredible

دفاع كردم :)

۰۱ مهر ۱۳۸۵

یه نفر به آرگام بگه

AutoCAD 2007 شاهکار است

Talyia

موبایل تالیا در شیراز راه افتاده
بدین وسیله ازدواج جناب مرت (ضا) و خانم فرناز را تبریک می گویم.
!ایشاللا به دل خوش

۳۱ شهریور ۱۳۸۵

يك سالگي


باغ پويا يك ساله شد.

پارسال توي كتابخانه دانشگاه لاتروب ملبورن بود كه ناگهان بدون تصميم قبلي خواستم جايي ديگرهم زندگي كنم‘ جايي ديگرهم باشم.

نامش چه باشد؟ جايي كه هر چه مي خواهم باشد‘ باغ باشد‘ يك باغ‘ هر چه مي خواهم در آن بكارم‘ هر آن چه در من مي رويد. هيچ چيز هم هرز نيست‘ علف هرز نداريم‘ اگر روييده كه تخمش جايي بوده‘ اصلا باد آورده‘ بگذارم بزرگ شود ببينم چه مي شود‘ كندن ودور ريختن البته كار ساده اي نيست اما از كاشتن و داشتن بسيار ساده تر است...

از نوشته هاي اولم هيجانم پيداست‘ اين جا باغ من است‘ من هم باغبان‘ اصلا نامم همين است‘ از اول بوده.

دوستش دارم. خانه ي وبي ام را دوست دارم. همه جا با من بوده‘ چه خانه به دوشي دلچسبي. آن جا كه هستم ديگرهر جا هستم‘ باشم…

۲۸ شهریور ۱۳۸۵

ببینم باد اومده؟

تهران هوا خوبه...

۲۶ شهریور ۱۳۸۵

گلستان

یه جاهایی همون حول و حوش آسمون هفتم... :)

۲۴ شهریور ۱۳۸۵

و اینک باغ پویا

امروز کجا بودم؟

باغ پویا.


نزدیکی شیراز،

تکه زمینی با درخت­های کوچک میوه،

در دشتی میانه ­ی دو کوه نه چندان بلند، ...


خاکش را در دست گرفتم و از لای انگشتانم به وزش باد سپردم...


وقتی همه ­ی پولش را دادم،

روزی که نزدیکش خواهم کرد.

می ­شود باغ من.

می ­شود باغ پویا.



۲۲ شهریور ۱۳۸۵

به جای فسیل شدن باید از فسیل پیدا کردن لذت برد، به جای کپک زدن باید از پنیر کپک زده خوردن لذت برد

خدمت دوستان گرامی عرض شود که تاریخ جلسه دفاعیه این جانب تغییر کرده و جدیدش را خواهم گفت. از ابراز مهر شما هم ممنونم. فعلا با خیال راحت فردا بروم عروسی حسن نوزادیان و مرضیه سمیعی تا بعد. امروز صبح هم در کوه دوست داشتنی دراک، کوه کودکی ­ام، همین بغل، یک فسیل پیدا کردم.

۱۹ شهریور ۱۳۸۵

آخیش

عرض شود که دوباره شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم...
داشتم خفه می­شدم از دود توی جناب متروپولیس.
سوم هم این که کلی حرف دارم، بعد از دفاعیه.

۱۶ شهریور ۱۳۸۵

Mat and someone like Pat

توی دانشگاه شریف نشسته بودم پایان­نامه بازی که که موبایلم زنگ زد.
گوشی رو برداشتم یه نفر از اون ور گفت:

-
!Oh! Bloody hell! Where are you man? We lost you

زدم زیر خنده. کی می­تونه این جوری حرف بزنه،
Matthew Kolevski
تازه از برزیل برگشته. گفتم دیدم نیستی رفتم.

-
?When will you come back
- گفتم من تازه اومدم تو پاشو بیا
-
?What can I do for you here
گفتم خب پس یه بلیت ارزون برای شهره پیدا کن، داره می­ره مالزی. مت توی
Quantas کار می کنه.
- Ok

از اون طرف هم ژولیلنا داشت طبق معمول جیغ جیغ می­کرد که تلفن قطع شد...
*
خوبه، آدم احساس گستردگی بهش دست می ده! اگه اونجا باشم از این جا بهم زنگ بزنن اگه اینجا باشم از اونجا. خوبه.



چسبیده بود روی ساعت گل آقا

ای کاش اهمیت در نگاه تو باشد نه در آن چه می بینی.
- آندره ژید

گل آقا

الان توي دفتر گل­آقا هستم. امشب مي­خواستم بروم شيراز كه بليط گيرم نيامد و براي فردا شب خريدم. سلمان طاهري هم دارد كاريكاتورش را رنگ مي­كند.

مي­پرسم اين آبدارخانه­تان واقعا خبري هست يا مجازي است؟
- ...
- بستني مي­خوري؟
- برم شرق برگردم.

دفتر روزنامه­ي شرق هم ديوار به ديوار اين­جاست. چند تا دوست هم آن جا دارم.

برمي­گردم.

۱۴ شهریور ۱۳۸۵

مردم

دیشب جلوی تئاتر شهر شده بود عین میدان فدریشن ملبورن. موزیک اکسیژن خیلی بلند و لیزر و صفحه نمایش بزرگ. بخشی از جشنواره­ی عروسکی تهران. روی یک سن هم بچه­ها می­رقصیدند و بزرگتر ها نگاه می­کردند. جالب بود.

۱۳ شهریور ۱۳۸۵

www.ariadic.com

مشت نمونه ی خروار است

به عقل جن می­رسید که یه مشت از پایان­نامه­م رو توی دانشگاه ملبورن بنویسم، بقیه­ش رو توی دانشگاه شریف؟
نمی­رسید.