۰۵ مهر ۱۳۸۶

تعریف من برای مفهوم خلاقیت

خلاقیت یعنی تعریف و برقراری ارتباط نامتعارف ولی پذیرفتنی میان چند عنصر.

۰۴ مهر ۱۳۸۶

وطن نام تک‌تک فرزندانش را می‌داند

روش

عرض شود که روش!
روش خیلی مهم است.
یعنی کاری را که ممکن است فکر کنید درست نیست، شاید بتوان به روشی انجام داد که درست شود. می‌گویم درست «شود» نه درست «باشد». نکته اینجاست. همیشه مسلم نیست که کاری درست است یا نادرست. گاهی باید دید که کاری چگونه انجام می‌شود نه چرا.

۰۱ مهر ۱۳۸۶

اندکی نوشتن با چاشنی دیوانگی

یه موقع‌هایی آدم حرف داره نوشتنش نمیاد، یه موقع‌هایی آدم نوشتنش میاد اما حرف نداره. الان از اون موقع‌هاس، دومی.
-
راستی موسیقی شاهکار دم دست دارید؟ هر چی. در حدی که وقتی گوش می‌کنید قاط بزنید. اگر دوست دارید روشنش کنید. منم.
-
راستی دیشب با حسن حرف می‌زدم. نیم ساعت. اگه می‌شناسیدش که خب. نمی‌شناسید هم که فرقی نداره. با حسن راحت می‌شه به وجد رسید. مراقب حال است به واقع. دمت گرم رفیق. با او می‌توان به پرداختن دیوانه‌وار به یک موضوع و فراموشی دیگر چیزها رسید. ساده.
-
می‌گم که این فیلم مستند درباره‌ی محسن نامجو رو دیدید؟ پسر عجب موجوداتی! به قول شهره آدم نابغه چقدر خوبه. من که چهار بار از دیروز از سر تا ته دیدمش. به هر کلکی شده ببینید.
-
من سگ زیاد دیدم. از موقعی هم که اومدیم اینجا بیشتر. انگار سگا برای خودشون می‌تونن هر از گاهی یه چیزایی باشن. ولی سگ عبدی هیچی نیست. ولی ببینید چه برداشتی دارن عبدی و محسن نامجو! آدم به زندگی امیدوار می شه جان شما.
-
این جیمز که بغل دست من می‌شینه. همون که گفتم یه دستش کار نمی‌کنه. اصل بچه باحال هست. دست کم از نود و هفت درصد آدمای دودست شرکت با معرفت‌تره. خیالتون راحت. نتیجه ترحم من هم نیست. این کار رو برای هیچ کس نمی‌کنم حتا اگر خودش بخواد. جیمز خودش آدم هست. خودش. یه دونه ماشین فورد قدیمی هم داره که عاشقشه.
-
می‌گم که این ترجمه‌ی Without you I'm burning to ashes برای "بی تو خاکسترم" خیلی قشنگه نه؟
-
عاشق اصالتم. عاشق چیز درجه یک. چیز درجه یک هم برای من تعریفش این نیست که که آن چیز درجه یک شده باشد حتما. ممکن است در راه درجه یک شدن باشد. شاید راهی دراز. شاید هرگز هم نرسد.
-
خوبم. یه دونه سیب هم بیشتر نخوردم. مال دیدن شاهکار زیادیه. یکی از خدایان هم دارد می‌خواند.
-
مخ برانگیخته هم برای خودش چیزیه ها.
-
گوش من بعد از چند ماهی که وارد استرالیا شدیم شروع کرده به سوت کشیدن. یه دکتر توی ملبورن بعد یه دکتر دیگه تو شیراز بعد یه دکتر دیگه ملبورن با چندتا از دکترای دیگه که دوستم هستن می‌گن چیزی نیس. می‌گم پس این سوته چیه؟ خودم هم روی اینترنت گشتم انگار این جوریه. دیگه دارم کم کم شک می‌کنم نکنه همیشه سوت می‌زده من تازگی توجهم جلب شده. چم دونم.
-
چند وقت پیش رفته بودیم یه جایی بزرگداشت مولوی. رقص سماع هم بوده. من هر جور شده یه روز اندازه‌ی یکی از اون آدم‌های چرخون می‌چرخم. حالا ببینید کی گفتم.
-
یکی دو هفته بعدش هم رفتیم با استفان (همون دوست سری‌لانکایی که خونه‌ش عین کتابخونه + فیلمخونه + آشغالدونی هست) یه جایی که یکی از مترجمان خیلی خوب شعرهای مولوی به انگلیسی شعر خوند. میانگین سنی حضار هم هفتاد و اندی بود. شوخی می‌کنم. جوون‌‌موون هم بود (javoon-mavoon). ولی خب منظورمه که پیر و پاتال زیاد بود. صفایی کردیم به زبان دیگری. اسم اون آقا رو هم الان پیدا می‌کنم بهتون می‌گم.آهان. Coleman Barks. رفتم بعد از کنسرت باهاش فارسی حرف بزنم خرکیف بشه بلد بنود! گفتم پس چی؟ گفت که مترجم کلمه به کلمه داشتم. معلم صوفی هم داشتم. به طرز شگفت‌انگیزی با آهنگ مثنوی‌خوانی به انگلیسی می‌خوند. اهل آلابامای آمریکا بود. استفان می‌گفت خیلی عجیبه که از اونجا همچی آدمی در اومده. می‌گفت که خیلی نژادپرست هستن مردمش حتا نسبت به مردم ایالتای دیگه. نمی‌دونم. البته استفان حرف زیاد می‌زنه. شاید درست باشه شاید غلط. خلاصه گفت کجایی هستید گفتم من شیرازی شهره هم اصفهانی. گفت من پارسال ایران بودم. توی حافظیه و کنار پل خواجو مردم و زنده شدم.


حرف حساب

پویا منصوری، خواهرزاده‌ی شهره هست که در کوالالامپور زندگی می‌کند و نوجوانی است چهارده ساله اما نوشته‌هایی را که با پیام‌رسان یاهو برایم می‌فرستد بسیار خوب‌تر از آنهایی است که آدم‌هایی با دو برابر سن او یا بیشتر می‌فرستند. این یکی را بخوانید:
-
سه چيز در زندگي هيچ‌گاه باز نمي‌گردند: زمان، کلمات و موقعيت‌ها. سه چيز در زندگي هيچ‌گاه نبايد از دست بروند: آرامش، اميد و صداقت. سه چيز در زندگي هيچ‌گاه قطعي نيستند: رؤيا‌ها، موفقيت و شانس . سه چيز در زندگي از با ارزش ترين‌ها هستند: عشق، اعتماد‌به‌نفس و دوستان.

آرامش با دیازپام ده

مستند محسن نامجو
ساخته‌ی سامان سالور
-
-
پی‌نوشت:
- دم عبدی و سگش گرم
- آتنا ممنون که آلبوم‌های محسن نامجو رو بهم دادی
- God bless YouTube
- با تشکر از Mo Cabadani به خاطر معرفی فیلم


۲۷ شهریور ۱۳۸۶

خانه

مبدا مال آدم‌هایی هست که سر جاشون می‌نشینن، مقصد مال‌ آدم‌هایی هست که راه می‌افتند و بعد سر جاشون می‌نشینند، و مبدا و مقصد وهمه‌ی راه مال آدم‌هایی هست که سفر می‌کنند.

۱۹ شهریور ۱۳۸۶

!روزگار غریبی‌ست نازنین

داشتم روزنامه‌ی
The Age
رو برگ می‌زدم، از ذهنم گذشت که چقدر دلم برای روزنامه‌ی شرق تنگ شده، بعد یادم افتاد که روزنامه‌ی شرقی در کار نیست...

۱۸ شهریور ۱۳۸۶

نیمه‌نهایی فوتبال دستی

این متن ایمیلی هست که به همه‌ی کارکنان شرکت فرستاده شده. من و جان رفتیم نیمه نهایی! یوهو!
بازی نیمه نهایی‌مون با تیمی هست که شانس اول قهرمانی محسوب می‌شه. بیبینم می‌تونیم یه جوری از پسشون بر بیایم یا نه.

*


Hi Folks, More Foosball news!

The doubles competition is drawing to a close with only 4 teams remaining as contenders for the Flag.

Richard-Fernando vs John-Pooya

Nabil-Duncan vs Adam-Kire

The winners will battle it out in a “best of 3” grand final. For those interested in watching these matches, we will spread the word before these games take place. All support, including chanting, signs or cheerleaders would be appreciated!!

بوش در سیدنی

داشتم اخبار رو نگاه می‌کردم. دم این ملت سیدنی گرم! به این گاوچرون عوضی که دنیا رو به گه کشیده خوب حال دادن! یکی‌شون داشت فریاد می‌زد که ما نمی‌تونیم فقط بشینیم و نگاه کنیم که یه Climate Vandal پاشو گذاشته توی شهر ما. حال کردم. دلم می‌خواست اونجا بودم.

۱۵ شهریور ۱۳۸۶

ریز‌گزارش

یه آقا پسر اوزی تو شرکت هست، یه هفته‌ای روی همکاران اناث جدید شرکت که وارد می‌شن کار می‌کنه تا ببینه به کجا می‌رسه... امروز دوباره در حال تلاش و کوشش بود روی یه دختر‌خانوم چینی‌مانند بعد اومده توی آشپزخونه بهش می‌گم: new project? می‌گه نه خسته شدم هنوز دارم روی پروژه قبلی کار می‌کنم و کلی درباره‌ی یکی از پروژه‌های شرکت توضیح داده. توی دلم می‌گم خنگ!
-
اینا همش ریز‌گزارش‌های باریک‌بینانه‌ی جامعه‌شناختی (به زبان ساده) از مشاهدات این‌جانب هست یه موقع فکر نکنید دارم دری وری می‌گم... اندکی حکمت و درایت باید.

۱۴ شهریور ۱۳۸۶

Hate Bloody Moods!

احساس می‌کنم اینجا آدم دم‌دمی‌مزاج زیاده. یعنی احتمال این که یه آدم این جوری باشه کم نیست. شاید دلیلش این باشه که این قضیه توی فرهنگشون خیلی ناپسند نیست و فکر می‌کنم در این زمینه از نظر فرهنگی جلوتریم چون در فر‌هنگ ما این طور دم‌دمی‌مزاج بودن پسندیده نیست. طرف دیروز درست جواب سلام هم نمی‌داد حالا امروز داره از سر کول من بالا می‌ره نمی‌ذاره کار کنم همون جناب آقای ...یری! مسخره‌س!
-
من خودم سعی می‌کنم هر چی در اندرون خسته‌دل و مزخرف باشم یا شاهکار و توپ برخورد بیرونی‌م با آدما تقریبا ثابت باشه.
-
کلا این ویژگی برام یکی از معیارهای سنجش باحالی آدماس.



۱۳ شهریور ۱۳۸۶

1st Foosball Tournament

دو تا بازی دیگه رو پشت سر هم ببرم یکی از جام‌های فوتبال دستی شرکت رو می‌برم :) دو تا جام برای بازی تک نفره هست و یه جام هم برای بازی تیمی دو نفره. توی دو نفره هم با یکی از بچه‌های باحال شرکت هم تیمم به اسم جان که باباش توی یونان به دنیا اومده، توی ترکیه و قبرس و سوریه بزرگ شده بعد برگشته یونان، از اونجا اومده استرالیا با یه زن مصری ازدواج کرده و به همین دلیل هم هست که جان می‌گه:
-
!Every morning, when I wake up, I'm confused
-
:))))))
-
با جان هم خوب داریم پیش می‌ریم
اسم تیممون هست Bamboozlers! فقط تیم ما اسم داره.
و باید شاهکار کنیم که جام بگیرم. شاید هم کردیم!


cheeerrsss!

این رفیق ایرانی‌مون «علی انتطامی» که میزش کنار من بود به خاطر این که رفته توی یه بخش دیگه، جاش رو داده به یه استرالیایی به اسم جیمز. این جیمز آدم جالبیه. با این که یه دستش معلوله حسابی فرز هست. یه اخلاق باحالی که داره همین طور با خودش و کامپیوتر و نقشه‌ها حرف می‌زنه! هر چی هم بهش می‌گی اگر بخواد تایید کنه با صدای زنگ‌دار و خراشیده‌ش (که باحال هم هست) می‌گه:
-
!Yeah, ha ha ha! no worries cheers
-
اینا همش رو هم یعنی yes

۱۲ شهریور ۱۳۸۶

Discovery: Cooya Pooya!

I've discovered my land in Western Australia, here is the map!:




۱۱ شهریور ۱۳۸۶

مقاله‌ی نیویورک تایمز درباره‌ی محسن نامجو



این مقاله در نیویورک تایمز منتشر شده است. (منبع) چون باید برای دریافت آن ثبت نام کنید و حوصله می‌خواهد یا ممکن است به آن دسترسی نداشته باشید، فکر کردم خوبست مطلب را در اینجا بیاورم.



Iran’s Dylan on the Lute, With Songs of Sly Protest






HE plays the setar, a traditional Persian lute, and is a master of classical Persian literature and poetry. But the sounds he draws from the instrument, along with his deep voice and his playful but subtly cutting lyrics about growing up in an Islamic state, have made Mohsen Namjoo the most controversial, and certainly the most daring, figure in Persian music today. Some call him a genius, a sort of Bob Dylan of Iran, and say his satirical music accurately reflects the frustrations and disillusionment of young Iranians.
ـ

His critics say his music makes a mockery of Persian classical and traditional music as he constantly blends it with Western jazz, blues and rock. Mr. Namjoo, 31, is a singer, composer and musician, but most of all, his fans say, he is a great performer. “I wanted to save Persian music,” he said in an interview at one of his studios in Tehran. “It does not belong to the present time and cannot satisfy the younger generation. The fact is that Persian music is very close to other styles, and it is possible to mix in other styles with a little shrewdness.”

-
His blending of Western and Persian music produces unexpected moments that jar the traditionalists but are thrilling to his fans, who are mostly young artists and intellectuals. His music sounds Persian, but the melodies take away the melancholy that often suffuses classical Persian music. But it is Mr. Namjoo’s lyrics, his fans say, that make his music so important. He sings old Persian poetry, such as works by the 13th-century mystic poet Rumi or the 14th-century poet Hafiz, with its connotations of love and lust. But with his mastery of Persian literature, he is able to write his own lyrics into the accepted forms, adding layers of meaning.
-

“The first time I listened to his music, I found it unexpected,” said Mahsa Vahdat, a 33-year-old singer. “It started with a laugh for me and ended with a cry. His music and his lyrics express the bitter situation of my generation, and they represent the society we live in.” Defying Iran’s cultural police, he does not shy away from contemporary issues. “What belongs to us is an apologetic government,” he sings in a song called “Neo-Kanti.” “What belongs to us is a losing national team.”

-

Those are references to the widespread disappointment with the government of the former reformist president, Mohammad Khatami, and the constant losses of Iran’s soccer teams. “What belongs to us, maybe, is the future,” he adds, in a voice that is more resigned than hopeful. In another popular song he sings, “One morning you wake up and realize that you are gone by the wind, there is no one around you and a few more of your hairs have gone gray, your birthday is a mourning ceremony again.” After throwing in an unexpected Western melody, he goes on in a lower voice, saying, “that you are born in Asia is called the oppression of geography, you are up in the air and your breakfast has become tea and a cigarette.”

-
Atabak Elyassi, a musician and a professor of music at the Music College at Art University in Tehran, said there was protest and satire in Mr. Namjoo’s music. “In the meantime, it is very Iranian,” he said, “because he constantly points to issues that are about the lives of Iranians.” MR. NAMJOO was raised in the religious city of Mashhad in northeastern Iran, where he started learning classical Persian music when he was 12. As he grew older, he said, he listened to Western music and became interested in Jim Morrison, Eric Clapton and the Irish pop singer Chris de Burgh. He read philosophy and Persian literature, and developed a fondness for a strain of modern Persian poetry that stresses phonetics over the meanings of words. But what changed his approach more than anything, he said, was his experience in the theater.
-
When he was admitted to the University of Fine Art in 1994, he was told that he had to wait a year before starting classes. So he decided to pass the time studying theater. “A musical instrument is a medium for a musician to play music,” he said. “So is the voice of a singer — it is like a medium to sing through it. But neither of them is involved in building relations with a living creature. “But when I studied theater I learned to connect with my audience, and that was when my poems changed,” he said. It is hard to gauge Mr. Namjoo’s popularity, for he has come of age in a time of intense pressure on Iranian music.

-

Most music was banned after the 1979 Islamic Revolution, with only religious and revolutionary songs deemed appropriate. To this day, women are not allowed to sing. Over time the restrictions were eased, first on classical Iranian music and then, in the mid-1990s, on pop music. But after the election in 2005 of Iran’s current, conservative president, Mahmoud Ahmadinejad, music came under a cloud once again.

-

The authorities canceled a concert of rock and jazz music in Tehran in July. In August, more than 200 people who attended a private rock concert in Karaj, 30 miles west of Tehran, were arrested. The public prosecutor in Karaj, Ali Fallahi, called the concert “satanic,” local news agencies reported.
-

Mr. Namjoo himself has not yet been able to give a live, public performance, and he has not received a government license to sell his CDs. But he is able to perform privately, his CDs are sold on the black market and, in an inexplicable twist, his songs are played on Iranian radio stations. As of early August, his manager said, 1.6 million people had heard his music on YouTube.

-

In July, he did receive an invitation to a government ceremony to sing a few songs in praise of Imam Ali, the martyred son-in-law of the Prophet Muhammad and the man whom Shiite Muslims consider Muhammad’s legitimate successor. Yet, the room was filled with artists and musicians, rather than government officials.

-

BECAUSE of his cutting-edge style, Mr. Namjoo is under another kind of pressure. Most classical musicians are purists, insisting that the music not be altered in any fashion. They dismiss Mr. Namjoo’s music as absurd because of the way he has incorporated Western influences. If you take Iranian classical music on one side, and Western music on the other, said one critic, Reza Ismailinia, who runs a small art gallery in Tehran, “then I think Mr. Namjoo’s music is like a caricature in between, or a kind of fantasy.”

-

But many disagree with Mr. Ismailinia. “I think he will be remembered as a courageous artist who opened a window toward creating something new and for going beyond traditional barriers,” said Alireza Samiazar, the former director the Contemporary Museum of Art in Tehran. “I think his contribution to our music will be great.” Undeterred by the critics, Mr. Namjoo says his next ambition is to study music abroad.“I want to be challenged and get acquainted with Western music,” he said. “I was accepted too easily here.”