۰۸ مرداد ۱۳۸۷

آدم‌ها

مهندسی سری‌لانکایی در محل کارم هست که به نظرم شباهت زیادی به زنده‌یاد خسرو شکیبایی دارد. روزی به او گفتم که به یکی از هنرپیشگان خوب ایرانی می‌مانی، خوشحالی‌اش را از این که مانند یک هنرپیشه است ابراز کرد و خواست که عکسی از او برایش بفرستم. دید و با لبخندی گفت می‌گویند در دنیا هفت نفر شبیه همند، الان می‌ماند پنج‌تای دیگر...
-
از آن روزی که خسرو شکیبایی رفت - که دلم سوخت از رفتنش - او را که می‌بینم با احساس عجیبی نگاهش می‌کنم...

مدلی "واقع‌گرایانه" نه "حق‌به‌جانب"

برای روشن شدن بیشتر مطلب قبل عرض کنم که "جاده‌ی مه‌‌آلود" فقط یک مثال بود، نه این که همه ندیدن‌ها به شرایط وابسته شود. مدل مورد بحث باید واقع‌گرایانه - برای بازسازی شرایط واقعی و دیدن بهترو ساده‌تر آن - باشد تا مدلی حق‌به‌جانب که در واقع نگاشتی از واقعیت نیست و نتیجه‌ی واقعی نخواهد داد. منظورم از مدل سازگار و خوانا همین بود وگرنه که مدلی که واقعیت را ننماید در واقع سازگار با آن چه روی می‌دهد نیست و خوانایی ندارد.


۳۰ تیر ۱۳۸۷

تجسم فیزیکی-دیداری احساس

چند وقتی است که به یک جور تجسم فیزیکی از برخی احساس‌ها رسیده‌ام که شاید بشود آن را یک مدل دانست. ممکن است شما هم تجربه‌های مشابه داشته باشید.
-
گاهی این تجسم فیزیکی از احساس به کمک می‌آید که آدم بهتر بتواند وضعیت خودش را بفهمد به بینش بهتری از آن هنگام خود برسد از این روی که در حالت‌هایی که ممکن است "احساس" دچار فراز یا فرود شده باشد، معمولا تحلیل سخت‌تر است و به همین دلیل داشتن مدل می‌تواند کارامد باشد.
-
مدلی که من دارم این است که کلا تجربه‌ها و احساس‌هایی که دارم به مانند رخدادهایی هستند که در پیمودن یک راه ممکن است روی دهند، به چشم‌اندازهایی که می‌توان دید یا آدم‌هایی که برخورد و شناخت. روش پیمایش هم ممکن است بر اساس سرعت، دویدن، دوچرخه سواری، ماشین یا هرچیزی باشد.
-
می‌دانید، همان طور که آدم موقع راندن در جاده‌ی مه‌‌آلود اگر ناگهان جاده پیچید، بیشتر به این نتیجه می‌رسد که در آن لحظه چه کند بهتر است و از آن به بعد چه، تا این که به این فکر کند که ای کاش جاده نمی‌پیچید و چرا جاده برای من باید می‌پیچید و مگر من چه کرده و بودم از این دست، می‌شود به رخداد‌های زندگی این گونه نگاه کرد و آموخت.
-
نکته این جاست که مدل باید سازگار و خوانا باشد و همانندسازی‌هایی با نتیجه‌ی مربوط بدهد تا بتوان وقت‌هایی که تحلیل احساس به خاطر داشتن تلاطم سخت است به کمک بیاید.


News Update

راستش رو بخواید این چیزی رو که الان دارم می‌نویسم دلم نمی‌خواد بنویسم و به نظرم یه کم لوس‌بازی به نظر می‌رسه ولی به این نتیجه رسیدم که بگم در ادامه‌ی مطلب پایین، یه نفر که در ارتباط با اون آدمی بود که حرف مفت زده بود یه ایمیل برام زد که Please accept my apology و قضیه یه جورایی فیصله پیدا کرد و من دیگه غلط بکنم از این حرفا این جا بزنم از بس این و اون احساس بهشون دست داده که من با اونا بودم! برای این که خیالتون راحت بشه اصلا آدم‌های مورد بحث ایرانی نبودن :)


۲۷ تیر ۱۳۸۷

روز جهانی حقیران - از حال بد به حال خوب

امروز صبح وقتی با رفتار کسی که سعی در تحقیر من داشت رو به رو شدم - و این در ادامه‌ی پدیده‌ی بد دیگری بود که دیروز یا پریروز حالم را بد کرده بود - ، اصلا فکر نمی‌کردم که بتونم حالم رو این قدر که الان خوب هست کنم و البته این ممکن نبود مگر با کمک یک شاهکار آفرینش - فرشته‌ای به اسم شهره - و خوشبخت‌ترین انسان‌ها منم که شریک زندگی اویم.
-
و این که به توانایی خودم ایمان آوردم از تبدیل حال بد به خوب که وقتی احساس منفی می‌خواد من رو فرا بگیره انگار که سه تا موتور جت توی من روشن می‌شه - ۳ رو نمی‌دونم از کجا آوردم حسش کردم - تا حدی که صداشون رو می‌شنوم و شست و همه چیز رو با خودش برد.
-
البته از سوخت‌های این موتورهای جت هم تشکر می‌کنم - موسیقی اوهام، موسیقی عبدی، و نعیم برای همون چار خط نوشته‌ش و اون عکس باحالش که قیافه‌ش رو که دیدم صفا کردم. باید معنی اون جور قیافه گرفتن رو بدونید و خط‌های چهره براتون معنی داشته باشه تا بدونید چی می‌گم و یه دوست خوب چینی‌تبار (yy) که اتفاقی حالم رو پرسید. الان دارم فکر می‌کنم چندتا چیز و کس دیگه هم بوده - حالا منم احساس قدردانی‌‌م گل کرده! - بهتره بی‌خیال بشم اونایی که باید بدونن خودشون می‌دونن. از این که از امکان‌هایی که دارم تونستم توی یه روز شلوغ کاری استفاده کنم و حالم رو خوب کنم خوشحالم.

-

پ.ن.۱

:))

خیلی خنده داره یکی از دوستام ایمیل زده و بعد از کلی احوال‌پرسی و دل‌داری گفته که تو اصلا حق نداری این قدر کنج‌کاوی خواننده رو تحریک کنی و نگی که چی شده و تو چی کار کردی - عجب!! :)))) - عرض شود یه نفر یه چیزی گفت و منم هم گفت فکر می‌کنم جوابت رو می‌دم. بعد هم فکر کردم جوابی لازم نداره چون به ترتیبی خواهد فهمید که حرف ناحقی زده. مبهمه هنوز ولی همین :)

پ.ن.۲

سرکار هما خانوم ممنون که این قدر ایمیل زدی و تا مطمپن نشدی حالم خوبه یقه‌م رو ول نکردی - واللا به خدا نمی‌خواستیم شهر رو به هم بریزیم - طبق معمول اومدیم یه چیزی پروندیم انگار شد تشویش اذهان عمومی

! :)


چارتا پر ینجه علف نعیم‌آباد

ایول نعیم دیگه انگار می‌خواد بنویسه- البته هیچ بعید نیس زمین و زمون رو در عرض ۳ ثانیه بیخیال شه! - این موجود رو باید از نزدیک ببینید تا بفهمید کیه! - البته می‌دونم خود (...)ش الان داره فکر می‌کنه من دارم بهش لطف می‌کنم که این حرفو می‌زنم ما که خودمون رو جر دادیم نتونستیم حالیش کنیم که بابا مرتیکه تو خودت باحالی لطف چیه آخه (...)! - قبول نکرد که نکرد! نعیم خیلی!...


۱۶ تیر ۱۳۸۷

ویژگی

.تقدیم به ژیلا ن
-
فکر می‌کنم از مهم‌ترین بخش‌های شخصیت هر فرد داشتن تعریف‌های شخصی از پدیده‌هاست. این تعریف‌های شخصی‌ست که سبک زندگی فرد را می‌سازد و به اندازه متفاوت بودن آن‌ها با تعریف عام، فرد، ویژه می‌شود. اینجا فعلا بحث ارزش‌گذاری روی تعریف‌های عام نیست، که بحث تفاوت است.
-
آن که تعریفی ویژه از خودش ارائه می‌دهد، داستانی ویژه می‌نویسد، فیلمی ویژه می‌سازد، همه بر پایه‌ی تعریف‌ها و نگرش و بینش دیگرگونه‌ی اوست.
-
نکته‌ی جالب این که عام گاهی به ستایش ارائه یا ساخته‌ی فرد ویژه می‌پردازد، حال آن که بسیار ممکن است تعریف‌های او را - که بن‌پایه‌ی همان ارائه و ساخته هست - نپسندد یا به تندی و خشونت رد کند.
-
و برخی این دلیری و بینش را دارند که همیشه تعریف‌هایشان را پیش چشم خود و دیگری داشته باشند و بدانند که چه باشند و چه می‌خواهند باشند.