بولا به زبون فیجیایی یعنی سلام، ویناکا هم یعنی متشکرم. فعلا این دو تا کلمه رو داشته باشید تا بعد. دو روز هست که فیجی هستیم*. توی ناندی فرود اومدیم و بعد از ۴ ساعت رانندگی به سووا رسیدیم. دو تا از دوستامون هم سیدنی زندگی میکنن باهامون هستن. دو روز هم سیدنی بودیم و حسن برادر شهره و نسترن و هلیا فسقلی خوشزبون رو بعد از چند وقتی که اومدن استرالیا دیدیم.
-
به غیر از اول کار که ساعت ۳ نصفهشب که سر آدرس پرسیدن توی سووا نزدیک بود لختمون کنن و با ماشین پا گذاشتیم به فرار، کلا از ملت فیجی خوشم اومده، آدمای باحال و گرمی هستن و هی بولابولا میکنن (مورت بولابولا نه گولاگولا!).
-
البته شهره توی Lonley Planet خونده بود که حواستون در جاهای خلوت شهر در شب جمع باشه ولی بعد از این قضیه یادش افتاد که بهمون بگه! :)
-
شرمندهام ولی نشستم توی بالکن این هتل کوچولویی که هستیم رو به یه منظره شاهکار استوایی و عجب هوای نازی. البته لپتاپ این رفیقمون الان اشغال هست و چون هوس نوشتن کردم با موبایلم دارم پینگلیش مینویسم که بعد پاکنویس کنم (که الان دارم میکنم)
-
این سووا شهر باحالیه، خیلی تر و تمیز نیس ولی یه جورایی مرتبه. کلا خوشم اومده ازش البته هنر نکردم خب خیلی بهم خوش گذشته توی این شهر. مردمش هم مثل بچه ی آدم رانندگی می کنن.
-
امروز من و شهره رفتیم موزه ی فیجی و چیزای جالبی توش بود. از همش خفن تر وسایل آدم خوری بود :) قراره یه جاهایی که قبیله های آدم خوار بودن بریم شاید بعدا که دیدیمتون گفتیم ما رو که خوردن! - یکی دو تا دوست فیجیایی هم پیدا کردیم که ما رو گردوندن توی سووا. دیشب جشن دیوالی بود که نوروز هندی هاست و رفتیم خونه ی یه دوست هندی اون دوست فیجیایی و همه جا رو چراغونی کرده بودن و مردم محل هم مشغول فشفشه بازی بودن. آتیش بازی نداشتن ولی یه جورایی شبیه چارشنبه سوری خودمون بود. با شیرینی و غذای هندی ازمون پذیرایی کردن و البته اول از همه با یه نوشیدنی به اسم کاوا که هندی نیست و رسم مردم فیجی هست. خب فعلا من برم بعدا سعی می کنم از اون چیزایی که دیدم و برام جالب بوده بنویسم. موذه!-
__________________________________________
* این نوشته رو 9 روزپیش نوشتم و هی اینترنت اون هتل کوچولو قطع و وصل شد و دو بار هم همه ی نوشته پرید و و بعدش دیگه وقت نشد الان که توی سیدنی هستم دارم از روی یادداشتم دوباره می نویسم و پستش می کنم.
Bula
Vinaka
Moce بخونید موذه یعنی خداحافط
Suva
Nadi بخونید ناندی
Kava
۱ نظر:
تو يه مورد حسودم و اونم سفر! يه وقتي كه مي بينم يكي چمدوناشو پشت سرش ميكشه يا بليطش رو چك مي كنه؛حالم مثل اين ميشه كه يه جواهر تراش نخورده رو ببينم!
... اميدوارم خوش خوشانتان بوده باشه.
ارسال یک نظر