بعضی آن چه را که "میخواهند" در واقع در ژرفای وجود خود نمیخواهند؛ یعنی این که ناخودآگاه از چنین خواستنی ناخوشنودند. همچنین، گاهی آن چرا فکر میکنند "نمیخواهند" در واقع خواستار آنند ولی به ظاهر ترجیح میدهند نخواهند. نتیجه این که دچار درگیری با خود میشوند و تکلیف خود را نمیدانند. خود را و دیگران را سر در گم میکنند.
-
فکر میکنم خوبست آدم خود را بکاود و به صمیمتی با خود برسد که بیرودربایستی و فارغ از ترسها و خشمها و دیوارهای درونی و بیرونی، دستکم بداند که "واقعا" چه میخواهد و چه نمیخواهد. نتیجه صمیمیت با خود دستیابی به توانایی صمیمیبودن با دیگران است. در گام بعدی آدم میتواند تصمیم بگیرد که دوست دارد و میخواهد که به سمت خواستههایش برود یا از ناخواستههایش دوری کند یا نه و به آسایش نسبی روانی برسد. حرفم دربارهی اهداف زندگی و آرزوها نیست، بیشتر منظورم همین زندگی روزمره هست، چیزی که همین دور و برتان میگذرد.
۳ نظر:
شهره...
اینو ببین:
http://news.sky.com/skynews/Home/World-News/Sri-Lanka-Tamil-Tigers-Aid-Agencies-Claim-Humanitarian-Crisis-Is-Developing-Amid-Fighting/Article/200901415212618?f=rss
و یا اینو:
http://www.topix.com/forum/world/sri-lanka/T6H63EM1487TJOJST
می بینی چطور خبری تو وبلاگستان از کشتار مردم تامیل نیست؟...در یک حمله یک مدرسه مورد اصابت یه توپ قرار گرفته که 12-13 تا بچه کوچک در دم کشته شدند...بی بی سی پارسی دیشب از خشونتهای ارتش سری لانکا در منطقه تامیل یه گزارش مفصل داد...
چرا مدافعان پر شور مردم بی دفاع غزه اینجا سر و کلشون پیدا نشده؟؟؟
قبول که خشونت در هر شکلی علیه غیر نظامیان محکومه و اینکه این مساله بی تفاوتی من رو در مورد مردم مظلوم غزه توجیه یا تطهیر!!! نمی کنه...ولی تو این مورد خاص من فکر می کنم:
غزه یه ژسته...یه مد ه...یه فشن ه در فضای فعلی وبلاگستان، یه ژست تکراری با عطر قدیمی و دوست داشتنی چپ زدگی...و نه یک دفاع اصیل از حق مظلوم و در نقد قدرت خشن و میلیتاریزم اسرائیلی.
من منظورم مشخصا پویا و پست اخیرش در مورد غزه نیست (که ممکنه واقعا اصیل و نوعدوستانه نوشته شده باشه)...ولی من به عنوان کسی که بخشی از ساعات روزانه ام رو به وبگردی می گذرونم و موضوع غزه هم مشخصا به تخمم حواله شده، فقط دیدم بد نیست یه نگاه انتقادی هم به این استاندارد دوگانه (یا به پارسی: خود درگیری!) بندازیم که بد جوری تو ذوق میزنه.
فعلا
هامد جان!
روش روشن کردن مردم در مورد ظلمی که به بچه های سریلانکایی می شه این نیست که بگی گور پدر فلسطینی ها!
می دونی من توی ایران که بودم به بعضی ها می گفتم آشغال نریزین توی خیابون. می گفتن حالا مملکت ما همه چیزش درب و داغونه بذار من هم این یه آشغال رو بندازم توی خیابون. و این حرف منو ژست احمقانه تصور می کردن
به نظرم منطق این حرف یک کم شبیه این چیزی هست که توی می گی.
حالا که همه جای دنیا پر از ظلم و جور هست و هیچ کسی راجع بهش حرف نمی زنه پس بیاین راجع به غزه هم حرف نزنیم.
تو بذار بقیه راجع به غزه حرف بزنن و تو بیا موضوع کودکان فراموش شده سریلانکا رو مطرح کن. من یکی که خواننده ات می شم.
این که ژست هست یا نه رو هم من نمی تونم عمومی سازی کنم. خوب حتما خیلی ها ژست می گیرن و خیلی ها هم واقعا دلسوزن و خیلی ها هم هزارتا حالت دیگه...
شهره،
من قبول می کنم که استدلالم ضعیف بوده و نوع مقایسه ای که کردم منطقا اشکال داره.
باید راجع بهش بیشتر فکر کنم...
به هر حال ممنون
فعلا.
ارسال یک نظر