۲۱ تیر ۱۳۸۸






۴ نظر:

حسن گفت...

من نیز حکایت خواهم کرد... .

مهسا گفت...

سلام پویا
اینو الان واسه نعیم نوشتم
گفتم تو هم آگاه باشی
حامد گفت
مهسا بیا این آخر هفته بزنیم به دشت و دمنزار

Unknown گفت...

همگی سلام
مهسا، حامد، نهیم
خب
بزنیم به دشت و دمنزار
:)

به نهنام گفت...

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو میروی به انگستان است
توضیح:انگستان همان انگلستان است که بنا بضرورت شعری تغییر کرده است.