۰۷ فروردین ۱۳۸۶

سال نو


به قول لگوماهی که از پروژه خلیج فارس و 300 اش خوشم آمد، نوروز ایران کجا و نوروز این ور اقیانوس­ها کجا. دوستی هم از همان آمریکای شمالی گله می­کرد که سال در اینجا نو نمی­شود. بی­راه نمی­گویند. حالا تازه دست کم فصل­ها در آمریکای شمالی با ایران همراهند، اینجا در استرالیا که یک ماه هم از پاییز گذشته اما از بختیاری ماست که هوا همچنان گرم است و یاریمان کرد در داشتن شوقی بهاری.

نوروز را ما باید خودمان بسازیم چه ابر و باد و مه و خورشید و فلک در سودایی دیگرند و البته مردم – مگر ایرانیان – نوروزی نیستند. ولی داشتن رسم شیرین و دل­انگیز نوروز غیرممکن نیست هرچند تعطیلاتی در کار نیست.

خانه تکانی و خریدن جامه­ی نو و چارشنبه سوری – که دست کانون ایرانیان ویکتوریا برای برگزاریش درد نکند – آماده­مان کرد برای نوروزی بودن. آتشش کم بود و تنها سه گله آتش به جای هفت­تا که غنیمت است و همین هم از کاردانیشان است برای جایی مثل استرالیا که سالانه آتش­سوز­ی­های بسیاری در جنگل­های اکالیپتوسی­اش دارد وبسیار خانه­های چوبی و حق دارند که از آتش بترسند. سه گله آتش، همه به نوبت، صفی طولانی و دانه دانه بپرید و کسی حق افروختن آتش در جایی دیگر ندارد، ماشین آتش­نشانی و آمبولانس هم ایستاده. ولی تا دلتان بخواهد رقص و موسیقی بسیار بلند برپاست که فکر کنم از برکت ممنوعیت رقص در خیابان­های ایران، چندین سالی هست که به چارشنبه سوری ضمیمه شده وگرنه که از قدمت رقصیدن در چارشنبه سوری اطلاعی ندارم. البته شنیدم که امسال ایران کمتر سخت گرفته­اند، بنشینیم و ببینیم که این فتیله را بالا و پایین بردن کی سر می­آید.

سفره هفت سین؛ همه را داشتیم به جز این که تا آمدیم بجنبیم و سبزه سبز کنیم دیر شده بود و به هنگام سال تحویل عدس­ها تازه به قول شیرازی ها تنجه (جوانه) زده بود، ماهی قزمز را هم از بازاری به نام ویکتوریا خریدم. برای سکه­ها هم دنبال یک سکه­ی ایرانی بودیم که هرچه گشتیم بیست و پنج تومانی جامانده در جیب از ایران را نیافتیم و جایش یک پنجاه شاهی گذاشتیم، طراحی­اش قشتنگ­تر است به علاوه برای برآورده شدن آرزویمان برای گشتن به دور دنیا، سکه­هایی را از نروژ، مالزی، استرالیا که در خانه بود، گذاشتیم.

سال تحویل ایرانی به ساعت ما می­شد یازده و هفت دقیقه و بیست و شش ثانیه بامداد. از صدای توپ در کردن خوشم می­آید و ساعت آوردم پای سفره و درست در همان لحظه صدای توپ را خودمان به جا آوردیم و دست و روبوسی و نوبت رسید به عیدی. عکس عیدی­ای را که شهره به من داده می­گذارم همین جا بعدا بیایید ببینید. من هم یک دوربین شکاری کوچک برایش خریده بودم.

ظهر هم دعوت شده بودیم خانه­ی دوستی برای ناهار – سبزی پلو با ماهی – و از آن­جا راه افتادیم رفتیم جشنواره فیلم کردی، شهره هم برای این که ببیند چه مزه­ای است و همراهیشان کرده باشد، لباس کردی پوشید. در سخنرانی گشایش هم از اینجانب تقدیر شد که برایشان طراحی کرده بودم، باور کنید تندیس بلورینشان خیلی قشنگ شده.

شب هم گروهی از دوستان ایرانی در رستورانی که با بیست دلار می­شد هر چه در توان داشت، خورد گرد هم بودند و که دیر شد و نشد که برویم. ولی همین که می­دیدم در یک فروردین در جایی جمع شده­اند خشنود بودم با این که نتوانستیم برویم. از جشن گرفتن با تاخیر زیاد خوشم نمی­آید.

دو سه شب پیش هم یک جایی بخور و برقص ایرانی به پا بود که جای دوستان خالی خوش گذشت. حالا که دارم این­ها را می­نویسم با خودم فکر می­کنم که خواننده می­گوید که دیگر چه می­خواهید خوب نوروزی است که! ولی هرچیزی، اصلش چیز دیگری است، باور نمی­کنید تشریف بیاورید باورتان می­شود.

ولی حالا انصافا امسال بخت یارمان بوده. دوست استرالیایی­مان، متیو، همان که همسرش برزیلی هست چند باری گفته بود که زمانی که جور شد، برویم ویلایی که پدرش در دوساعتی ملبورن دارد و شنبه و یکشنبه گذشته رفتیم و بهش گفتم که دمت گرم که مسافرت نوروزی­مان را هم جور کردی.

از راهی رفتیم که به نام
great ocean road می­شناسندش، در کرانه­ی اقیانوس بزرگ جنوبی. راه زیبایی است با رنگ­ها و موج­هایی دیدنی از اقیانوس و نزدیک آن کوه­هایی نه چندان بلند از صخره­هایی سنگی که دلم واز شد از بس که در ملبورن و اطرافش کوه سنگی کم است برای کوه­پرستی مثل من. از آن­جا که گذشتیم به تپه ماهورهای سبز رسیدم و پیچ در پیچ. رفتیم و رفتیم تا رسیدم به بالای تپه­ای که خانه­ای قشنگ بود با شقفی شیروانی با شیبی تند. پدر و مادر متیو هم آن­جا بودند. والدین متیو زمانی که پنج-شش سالشان بوده با پدرمادرشان از مقدونیه به استرالیا آمده­اند تا حالا که پنجاه و اندی ساله اند و متیو هم یاد گرفته که بداند به قول خودش Macedonian هست و بداند که ریشه در کجا دارد، البته علاوه بر استرالیا. جالب است که فرهنگشان و مهمان­نوازیشان بسیار مانند ایرانی هاست. پدر متیو هم مردی فهمیده است و کلی با هم گپ زدیم از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و استرالیا و کلی چیزهای دیگر. کیف داشت. با یکی دوتا از فامیل­هایشان هم شبی که آنجا بودیم بازی­ای کردیم با ورق به نام Gin Rummy بازی قشنگی است.

به یکی دوتا از آبشارها و جنگل­های آن اطراف هم سر کشیدیم. دمش گرم متیو سنگ تمام گذاشت کلی زحمت کشید پسر بامعرفتی است. توی یکی از جنگل­های بارانی هم ژولیانا یاد آمازون افتاد و گریه کرد، این دوری از وطن هم بساطی است، دلتنگی­اش پاچه­ی آدم را می­گیرد به این راحتی­ها ول کن نیست، به قول یک دوست اصفهانی تازه که پیدا کرده­ام و پزشک متخصص طب سوزنی است – سهیل - زندگی در کشوری دیگر پوست کلفت می­خواهد، ناگفته نماند که گوش بنده همچنان سوت می­زند از پارسال که شروع کرده و هر از گاهی خدمت دکتر سهیل می­رسم که چند سوزن در آن ها فرو کند.

از رویاهای من شهره این است که روزی همه­ی ایران را با یک ماشین بگردیم، متیو می­گوید ما هم می­آییم، گفتیم چه بهتر. فکر کنم عکس­هایی را از طبیعت استرالیا درفتوبلاگم بگذارم، با طبیعت ایران فرق دارد. البته چون می­دانم که در ایران فیلتر شده، تا حالاخیلی وقتی برای این کار صرف نکرده­ام حالا تا ببینم چه می­شود. سال نوی شما هم مبارک.


۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست عزيز . خوشحالم از اينكه نوروز امسال تو غربت به شما بد نگذشته...من كه اكثرا خونه بودم ، آقا ميرزا علي كاشي هم كه رفته كاشون....اما بازم بهتر از عيد پارساي بود...خدا رو شكر.پست آخري منو خوندي ؟ لطفا كامنت بذار ...ديگه چه جوري بگم الكترون برانگيخته !

Morteza Mirgholami گفت...

salam pooya

ei namard.hala tanha miin hal mikonin :))

khosh begzare. jaye maro ham khali konin.

felan

ناشناس گفت...

pooya jan kheili aali bood. huh? avalesh sale nootoon mobarak! rastesho bekhai fekr konam norooz harja ke kasi montazeresh basheh mire! mesle emsal ke inja man fekr nakonam bishtar az to norooz ro dide basham :D beghier az tatilatesh! oonam midooni ke to iran sarfe karaye aghab oftade mishe only! :D be omid didaraat next year ;)

ناشناس گفت...

rasti ta yadam narafte oon great ocean road kheili chize khodayeeh! ma ke faghat aksasho didim! :D ye fozooli kochik ham inke oon jin rummy fekr konam gin rummy hast! :"> ino goftam ranket to search engines bere balaha ;) have fun

Unknown گفت...

ممنون احسان از نظرت
سال خوبی داشته باشی
اون جین رامی رو هم درستش می کنم