!به به چه قرمه سبزی خوشمزه ای
۰۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
۰۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
سنتورزن خیاباننشین ذوقزده
یه آقا پسری نشسته نبش خیابون بِرک و سوانستون سنتور میزنه. قبلا چند کلمهای باهاش حرف زده بودم. جلوش یه کاغذ گذاشته که به چند زبون اسم سازش رو نوشته و به طرز خندهداری هم به فارسی نوشته "سنتور". این دفعه که دیدمش یه دفعه زد به کلهم رفتم بهش گفتم میخوای این سنتور رو برات قشنگتر بنویسم؟ و از اونجایی که اینجا هرکی بخواد چیزی رو بفروشه این جوری حرف میزنه گفت که مگه فرقش با این که اینجا هست چیه؟ برای این که خیالش رو راحت کنم گفتم بابا پول نمیخوام و نگفتم که این که تو نوشتی قیافهش خیلی خندهداره گفتم این فونت هست من یه چیزی برات درست میکنم تو مایههای خوشنویسی، بچه کلی ذوق کرد. دم نویسندهی نرمافزار چلیپا گرم.
۰۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
۰۲ اردیبهشت ۱۳۸۶
۳۰ فروردین ۱۳۸۶
۲۷ فروردین ۱۳۸۶
meetup
از راه سایتی به نام www.meetup.com یک دوست سریلانکایی پیدا کردهایم که آدم جالبی است. اول که قیافهاش به سیواندی ساله میخورد ولی پنجاهوچندساله است. یادتان هست قبلا هم دربارهی یک سریلانکایی دیگر گفته بودم انگار ژنتیک این طوریاند. ویژگی دومش این است که در و دیوار و کف خانهاش از کتاب و فیلم و عکس و مجسمه و نقاشی و پوست چیپس و شکلات و چیزهایی که خورده به سختی قابل دیدن است. البته سقف خانهاش به مدد گرانش کاملا پیداست.
آن سایت هم جای جالبی است، اگر کمبود آدم با علاقهمندیهای مشابه دارید بد نیست آن را بیازمایید. خودتان هم میتوانید گروههایی راه بیندازید اما خرج دارد. برای استفاده میتوانید در آن سایت بر اساس محل زندگیتان جستجو کنید و گروههایی را در موضوعهای مورد علاقه بیابید. این آدم ها در کافهای، خانهای، جایی دور هم جمع میشوند و به گفتگو میپردازند. خوبیاش این است که دو تمایل پیشفرض دارند، اول آن که به موضوع اعلام شده علاقهمندند و دوم هم آمدهاند که آدمها و احتمالا دوستهای جدید بیابند.
از طریق آن دوست سریلانکایی یک خانم عکاس آمریکایی هم دیدیم که از آن که آمریکایی بود زیاد خشنود نبود. می گفت که برخورد مردم هرجا که می شنوند آمریکاییام زیاد دوستانه و جالب نیست اما از این که به قول خودش new yoker بود راضی بود میگفت باید بیایید نیویورک را ببینید گفتم که شیطان بزرگ به اعضای محور شرارت که در جیبشان کلاهک هستهای حمل می کنند ویزا نمیدهد، چند تا حرف بار جرج بوش کرد و گفت که شده مایهی شرمندگی ما هر جا که می رویم عرض کردم میفهمم! فعلا.
۲۶ فروردین ۱۳۸۶
Hello there
کاشف به عمل آورده ام که این
hello there
که هی این حضرات می گویند همان "سلام علیکم" خودمان است. دیگر راحت تر می توان آن را به کار برد.
۲۳ فروردین ۱۳۸۶
۲۲ فروردین ۱۳۸۶
Oh! So Oscar Wilde! :به قول وودی آلن
جناب اسکار وایلد میفرماید:
دشمنانتان را ببخشيد، مطمئن باشيد كه اين كار آنها را عصبانی می كند.
خب. اگر این حرف فقط برای این باشد که دعوا و مرافعه را بین مردم کم کند که بدک نیست، با رعایت احترام طبقه بندی میکنیم: (چرندیات بزرگان)
ولی اگر قرار است جدی گرفته شود که نقض غرض است؛ این "با خونسردی حرص طرف را در آوردن از موضع بزرگواری" اسمش بخشش نیست.
دشمنانتان را ببخشيد، مطمئن باشيد كه اين كار آنها را عصبانی می كند.
خب. اگر این حرف فقط برای این باشد که دعوا و مرافعه را بین مردم کم کند که بدک نیست، با رعایت احترام طبقه بندی میکنیم: (چرندیات بزرگان)
ولی اگر قرار است جدی گرفته شود که نقض غرض است؛ این "با خونسردی حرص طرف را در آوردن از موضع بزرگواری" اسمش بخشش نیست.
۲۱ فروردین ۱۳۸۶
پشمک نیمه فشرده
یه شیرینی هندی خریدیم اسمش هست SOAN PAPDI مزه ش عین پشمک هست، قیافه ش هم عین پشمک نیمه فشرده به ضخامت 3 سانتی متر که روش پسته و بادوم ریخته باشن.
۲۰ فروردین ۱۳۸۶
۱۹ فروردین ۱۳۸۶
حروف نگاری فارسی
همان شاگرد زبان فارسی که در آموختن خط ریز نستعلیق هم بسیار کوشاست، این صفحه را برایم فرستاده. ببینید و لذت ببرید.
۱۷ فروردین ۱۳۸۶
من از احساسات پاک شما تشکر می کنم
ارادتاً به اطلاع دوستان، آشنایان و خوانندگان محترم میرسانم که همه اظهارات اینجانب دربارهی شرکت بایت درست بود به جز پروژهی اردن که "دروغ سیزده" بود. از همهی کسانی که کامنتی، ایمیلی، تلفنی و حضوری واکنش نشان دادند صمیمانه تشکر میکنم. البته شایان ذکر است که بیدرنگ در پاسخ همهی آن واکنشهای دوستانه راستش را گفتهام وI did apologize for any inconvenience . مایلم باز هم مراتب ارادت خالصانه و عمیق خود را ابراز کنم. امیدورارم در همهی مراحل زندگی، شاد و کامیاب باشید.
۱۵ فروردین ۱۳۸۶
!دیگه چته؟ - [ To the stomach could be said ]
کسی راهی بلده که آدم 24 ساعت گشنه نباشه؟ با این پیشفرض که به اندازهی کافی غذا خورده باشید و بینش هم یه چیزایی بالا انداخته باشید. مو! تو به جایی رسیدی بالاخره؟ من که دیگه واقعا حوصلهم سر رفته!
۱۴ فروردین ۱۳۸۶
مشق فارسی
این نوشته، مشق فارسی یکی از شاگردان زبان فارسی من است. این نکته را یادآور شوم که همه ی آن چه را که گفته از من یاد نگرفته است!
*
در داروخانه
من در داروخانه در خیابان گلینفری کار می کنم.
در ین ناحیه بسیار یهود، آزی و خوشبختانه پیری گوزو های مریز و پول دار هستنند.
بیشتر از مشتری ها صبور و با ادب هستنند. اما گاهی او قات یک مشتری خیلی خشن، اهمق و هتا دیوس طلبکار به راه مان میاید.
با آن ها رفتار مان مهربا و صبور هست. از پشت لبخند مان فکر می کنیم، هتا تنت آتیش بگر رویت نمی شاشم.
خوب بگزریم!
سب و روز کار می کنم که یک روز صاهب داروخانه بشیم.
خوشبختانه روزگر مان بد نیست. بد از دو سال خرکار در ین شرکت، نزدیک صاهب شدن هستیم.
یک سهم کوجک به دست رسیده. باقیمانده سهم بانک عزیز هست.
الحمد الاه همکار را خیلی با حال و فعال هستند. کار بنده با همکار های کون گشاد لاس خیلی سخت می شود.
من در داروخانه در خیابان گلینفری کار می کنم.
در ین ناحیه بسیار یهود، آزی و خوشبختانه پیری گوزو های مریز و پول دار هستنند.
بیشتر از مشتری ها صبور و با ادب هستنند. اما گاهی او قات یک مشتری خیلی خشن، اهمق و هتا دیوس طلبکار به راه مان میاید.
با آن ها رفتار مان مهربا و صبور هست. از پشت لبخند مان فکر می کنیم، هتا تنت آتیش بگر رویت نمی شاشم.
خوب بگزریم!
سب و روز کار می کنم که یک روز صاهب داروخانه بشیم.
خوشبختانه روزگر مان بد نیست. بد از دو سال خرکار در ین شرکت، نزدیک صاهب شدن هستیم.
یک سهم کوجک به دست رسیده. باقیمانده سهم بانک عزیز هست.
الحمد الاه همکار را خیلی با حال و فعال هستند. کار بنده با همکار های کون گشاد لاس خیلی سخت می شود.
I like dance-like-nobody's-waching style!
هماهنگی تن و روان با موسیقی با چاشنی اندکی بی خودی. رقصیدن، انگار نه انگار که کسی می نگرد.
تاريخ، سينما و سياست
*
با تحلیل و گفته های مهبد موافقم اما پاسخش به "بالیدن به کلوسئوم و مانندهای ایرانی آن" برایم قانع کننده نیست چه قائل به برقراری تناظر یک به یک در این گونه موارد نیستم.
۱۳ فروردین ۱۳۸۶
BYTE!!
چند روز پیش رفته بودم شرکت بایت. جایی شهره در آن کار می کند که جزو معتبرترین شرکتهای نرمافزاری استرالیاست و قراردادی بستم با این شرکت برای طراحی صفحههای کاربری نرمافزارهای تحت وب ساخت آنها. این شرکت مجری یک طرح بزرگ IT در اردن با مشارکت دو بانک استرالیایی و اردنی است. پروژه به مرحلهای رسیده که باید گروهی از کارکنان بایت به قول خودشان به client site بروند و حالا اتفاق جالب این که من و شهره هم جزو آنها هستیم!! خلاصه که حدودا سه هفتهی دیگر باید دو ماهی برویم اردن. میخواهیم تلاش کنیم در راه برگشت سری هم به ایران بزنیم.
Comment on 300
با سلام به دوستان عزیزم مهبد و مهدی من دو نکته را خدمت شما عزیزان دل برادر عرض نموده و مرخص می شوم.
نکته اول : حرف شما کاملا متین که افتخار گذسته نباید باعث رخوت و غرور کاذب در ما شود و اگر بالفرض دو هزار سال پیش کوروش نامی چنین و چنان کرد ما را سنن. ولی حالا بیایید ازهمین دیدگاه به دوستان دست اندرکار تولید این فیلم بنگریم.
یک کارگردان آلمانی تبار با استفاده از امکانات یانکی ها دست به تولید فیلمی می زند راجع به نبرد ارتش یونانی ها با ایران! پیدا کنید لینک بین آلمان , آمریکا و یونان را.
یک جواب : داشتن پشتوانه تاریخی و ایدئولوژیک مشترک. یعنی چطور اگر کسی از هر ده کوره ای در اروپا یا انگلیس ,آمریکا یا آفریقای جنوبی, استرالیا یا حتی ژاپن (که در شرق جغرافیای و غرب ایدئولوژیک قرار دارد) بخواهد جانب یکی از طرفین این درگیری را (ایران –یونان) بگیرد بیشتر متمایل به عزیزان یونانی خواهد بود (چون اینها همه یک ایدئولوژی مشترک به نام ارزشهای غربی دارند) ولی ما که چه به لحاظ جغرافیایی , فرهنگی و ایدئولوژیک با سربازان هخامنشی مشترکات بیشتری داریم نباید از آنها طرفداری کنیم چون کلا تاریخ و افتخارات گذشته مان اخ است.
نکته دوم : اگر کلا انسانها باید به آنچه امروز دارند بیاندیشند نه به گذشته (چه این گذشته شرم انگیز باشد یا افتخار آفرین) چرا این عزیز دل برادر آلمانی دوباره به فکر افتاده تا این دیگ تاریخ را شوری بدهد آنهم به این شکل. و از همه مهمتر اصلا اگر بگوییم گورپدر کوروش و تاریخ و فرهنگ گذشته , ما می خواهیم در حالمان زندگی کنیم و کاری با این شبح تاریخی نداشته باشیم فکر می کنید دیدن این فیلم کدام یک از این دو را متاثر می کند:
1-آن شبح تاریخی را یعنی کوروش کبیر , خشایار شاه و.. را
یا
2- ما را در قلب زندگی مدرن کنونی مان ( معادل انگلیسی اش خیلی بهتر مطلب را ادا می کند At the very heart of our contemporary life)
چرا چون آنچه مردم از من یا تو به عنوان ایرانی درک می کنند نه صرفا به آنچه دولت وقتمان انجام می دهد خلاصه می شود بلکه به آنچه رسانه های جهانی از هویت ما منعکس می کنند. فردا من ایرانی عابر پیاده درخیابانهای ملبورن برای کسی که آن فیلم را دیده و هیچ تصوری از پرشیا ندارد بیشتر به یکی از همان سربازهای سیاه چهره (نمی دانم چرا کارگردان زحمت کمی مطالعات فرهنگی و ریخت شناسی را هم به خود نداده ) ارتش خشایارشا شبیه خواهم بود تا آنچه واقعا هستم و دیگر کسی زحمت اینکه از من راجع به خودم , تفکراتم و علایقم بپرسد را به خودش نمی دهد چون همه اینها از قبل توسط رسانه ها
(-Thanks to the Mediaقربانشان بروم) بسته بندی و آماده شده اند.
پس هر چند من هم مخالف وطن پرستی متعصّبانه و پریشانگوییهای مسکینانه به قول اخوان (آخر شاهنامه) هستم اما دوست ندارم یک متعصب پریشانگو در یک گوشه این دنیا بنشیند و زندگی روزمره من را تحت تاثیر قرار دهد.
موفق باشید
پی نوشت:
1- دیدن فیلم بورات در مورد کشورقزاقستان را توصیه می کنم تا ببینید چطور دوباره یک عزیز دل برادر انگلیسی هویت و فرهنگ مردم ساده دل قزاقستان را به لجن می کشد و حتی کاندیدای اسکار هم می شود.
http://stopborat.com
2- جدیداً یکی از شهروندان مسلمان استرالیایی (David Hicks) که به علت همکاری با القاعده در افغانستان دستگیر شده و 5 سال را در زندان گوانتانامو به سر برده بود با تلاشهای پدرش و نیز پوشش رسانه ها قرار شد به استرالیا بازگردانده شود. برایم جالب بود که چطور هنوز صرفا داشتن ملیت مشترک اینقدر برای استرالیائیها مهم است که تا این حد به حمایت از وی پرداختند.
اشتراک در:
پستها (Atom)