۳۰ تیر ۱۳۸۷

تجسم فیزیکی-دیداری احساس

چند وقتی است که به یک جور تجسم فیزیکی از برخی احساس‌ها رسیده‌ام که شاید بشود آن را یک مدل دانست. ممکن است شما هم تجربه‌های مشابه داشته باشید.
-
گاهی این تجسم فیزیکی از احساس به کمک می‌آید که آدم بهتر بتواند وضعیت خودش را بفهمد به بینش بهتری از آن هنگام خود برسد از این روی که در حالت‌هایی که ممکن است "احساس" دچار فراز یا فرود شده باشد، معمولا تحلیل سخت‌تر است و به همین دلیل داشتن مدل می‌تواند کارامد باشد.
-
مدلی که من دارم این است که کلا تجربه‌ها و احساس‌هایی که دارم به مانند رخدادهایی هستند که در پیمودن یک راه ممکن است روی دهند، به چشم‌اندازهایی که می‌توان دید یا آدم‌هایی که برخورد و شناخت. روش پیمایش هم ممکن است بر اساس سرعت، دویدن، دوچرخه سواری، ماشین یا هرچیزی باشد.
-
می‌دانید، همان طور که آدم موقع راندن در جاده‌ی مه‌‌آلود اگر ناگهان جاده پیچید، بیشتر به این نتیجه می‌رسد که در آن لحظه چه کند بهتر است و از آن به بعد چه، تا این که به این فکر کند که ای کاش جاده نمی‌پیچید و چرا جاده برای من باید می‌پیچید و مگر من چه کرده و بودم از این دست، می‌شود به رخداد‌های زندگی این گونه نگاه کرد و آموخت.
-
نکته این جاست که مدل باید سازگار و خوانا باشد و همانندسازی‌هایی با نتیجه‌ی مربوط بدهد تا بتوان وقت‌هایی که تحلیل احساس به خاطر داشتن تلاطم سخت است به کمک بیاید.


۷ نظر:

ناشناس گفت...

راستش اين چيزهايي كه نوشتي به عقل ناقص ما قد نداد و چيزي نفهميديم، يا تو در اثر دوري از وطن دچار "زبانِ فارسي دوريزدگي" شده اي يا ما كمي خنگ تشريف داريم و يااصلا شايد اين گرماي دردآلودِ اين تهرانِ رازآلود مارا دچار عقل پريدگي كرده.آسان تر بنويس دوست جان محترم.بعد مي گوي چرا كسي كامنت نمي گذارد!!!:)

Unknown گفت...

kheli jaleb bood chizi ke neveshti Pooya, man emrooz kamelan hamchin vazyati dashtam va ba vojoodi ke az yeki az doostaye kheli khoobam ta hadi delgir boodam nemikhastam narahatesh konam balke behesh faghat narahatimo ebraz konam, va tamame sayamo kardam ke be yad byaram tooye jadeye meh alood chejoori bayad pichid, nemidoonam movafagh bodam ya na vali age naboodam ham ye tajrobeyi shod rooye baghye tajrobehaye pichidan tooye jadeye meh aloodam :) alan ke neveshtato khoondam delam khast ino begam ....

Unknown گفت...

:))
سرکار خانم س که از نوشتنت فهمیدم کی هستی فعلا که انگار سخت نوشتیم شما مجبور شدید کامنت بذارید
:)
راستش شب دیروقت داشتم می‌نوشتم و بیشتر از این توان نوشتن نداشتم و از اون وقتایی بود که اگر نمی‌نوشتم شاید هیچ وقت نمی‌نوشتم ولی راستش واقعا قصد داشتم نوشته رو اندکی ویرایش کنم
:)
---------------
Ahan Zhilla! :)

ناشناس گفت...

تجسم فیزیکی-دیداری از احساس خیلی کاربرد داره. خیلی هم به کمک میاد. بحثی در این نیست. اما زاویه دید خیلی مهمه همون طور که گفتم. همیشه این جاده نیست که مه آلوده. گاهی نگاه غبار آلود به واسطه عدم شناخت کافی از خودمون و جاده رفتاریمون می تونه توهم مه آلودگی از جاده رو پدید بیاره. گاهی هم کثیفی شیشه ماشین به واسطه خودخواهی می تونه این دید رو به ما بده.
بستگی داره دنیا و پدیده هاش رو چه جوری ببینیم و چقدر خودمون و بقیه و همین طور راه رو خوب بشناسیم.
درسته آقا پویا؟


هما

ناشناس گفت...

زندگی کابوسی است شیرین , باور نداری؟

Lmira گفت...

ببین پویا جان،
اینکه آدم راه چاره ای داشته باشه و مطابق شرایط مجبور شه ( یا انتخاب کنه) که بپیچه یا مستقیم بره، مسلماً همین کار رو میکنه. نشستن و زانوی غم بغل زدن و چرا چرا کردن، مال وقتاییه که یه مشت آدم احمق و بیشعور و ... برای از سر وا کردنت، فقط میگن دیگه هیچکار نمیشه کرد، یا اصلاً خودشونو خلاص میکنن و هیچ جوابی نمیدن!!!
اگه هم میگی که همیشه دست دیگران نیست، حرفت رو قبول دارم، من فقط همون وقتایی منظورمه که واقعاً دست خودت نیست. واقعاً واقعاً!!!

Unknown گفت...

درسته هما :)
---
کابوسی شیرین؟ ترکیب جالبیه فکر می‌کنم می فهمم فاطمه.
---
المیرا، واقعا؟ آره واقعا :)