،گاهی چیزی در ذهنت
آن قدر به احساسی شگفت بدل میشود،
که به جای «گفتنش» بخواهی گنگ و منگ و مست،
در برابر چشمانی:
شاید شگفتزده،
شاید بیرغبت،
شاید که نبینندت،
و شاید هر چیز دیگر،
نه که برقصی!
که تنها تکانی بخوری،
شاید حتا نامحسوس،
شاید حتا در ذهنت،
شاید در تاریکی،
شاید هیچ!
۱ نظر:
ایول
خیل لذت بردم از این
جدیدا جنس نوشته هات عوض شده
یه جورایی شده فلسفه های عملی
خیلی میپسندم این نوشته ها رو
حسین (آراز)
ارسال یک نظر