۱۰ تیر ۱۳۸۸

جوانه‌ی امید

جوانه‌ی امید را برای همین روزها گذاشته‌اند که در دلت بکاری
و به آفتاب بگویی بر دلم بتاب
حتا آب اشک و خون دلم سیرابش کن
جوانه‌ی امید را برای همین روزها گذاشته‌اند...

آن قدر این روزها تن و جانم در ایران بوده است و
آن قدر رنج و درد و اشک بسیاری از مردمان نجیبش را حس کرده‌ام
که گاه هاج و واج و آشفته دور و برم را می‌نگرم که کجا هستم...

جوانه‌ی امید را برای همین روزها گذاشته‌اند که در دلت بکاری
و به آفتاب بگویی بر دلم بتاب
و چه خوش‌اقبالیم که آفتاب همیشگی‌ست -
کیست که نداند ابرها خواهند رفت؟
و به آفتاب سلامی دوباره خواهیم داد.

جوانه‌ی امید را برای همین روزها گذاشته‌اند،
که در دلت بکاری، که برکشد و دوباره سبزت کند.


۳ نظر:

sin.mim گفت...

salam pooya.dishab khab didam oomadi tehran pishe ma....

behnam گفت...

بگذار تا که بر آیم
بگذار تا که بتابم
اصلن نگذار
خودم میدونم به وقتش هم بر میام هم بر میتابم...
ولی میسوزونمت تا دیگه جلوی منو نگیری
آفتاب

Sara گفت...

جوانه امید تک تک ایرانیان همیشه سبز باد.
جوانه امید من هم قد کشیده. به هیچ عنوان اجازه نمیدهم قطعش کنن