چیزی که برای من در ملبورن جالب است – هنوز بقیه ی جاهای استرالیا را ندیده ام – این "فرهنگ لبخند زدن" یا دقیق تر بگویم بعضی وقت ها "فرهنگ الکی لبخند زدن" است.
فروشنده ها و راننده ها – البته نه همه شان، خیلی ها – هی لبخند می زنند، معلوم است که ازشان خواسته اند، آدم راحت می پرسد و احساس خوبی دارد. این از آدم هایی که وظیفه شان را انجام می دهند. اما اصل قضیه این است که این "لبخند زدن" به یک فرهنگ مسری تبدیل شده. این مهم است.
فروشنده ها و راننده ها – البته نه همه شان، خیلی ها – هی لبخند می زنند، معلوم است که ازشان خواسته اند، آدم راحت می پرسد و احساس خوبی دارد. این از آدم هایی که وظیفه شان را انجام می دهند. اما اصل قضیه این است که این "لبخند زدن" به یک فرهنگ مسری تبدیل شده. این مهم است.
توی ایران خیلی وقت ها برعکس است. البته که می دانم مردم هزار و یک مشکل دارند و جاهای شلوغ و پر دود و دمی مثل تهران اعصاب راحت کیمیاست اما از این ها گذشته آنچه رایج شده این است که "فرهنگ اخم کردن" به یک فرهنگ مسری تبدیل شده. این مهم است.
باید باور کرد که با لبخند زدن تحمل همین شلوغی و هزار کوفت و زهرمار دیگر راحت تر است. بازخورد لبخندی که با نهایت زور زدن در سردرگمی ترافیک به دیگری می زنید، دست کم لبخند زورکی دیگری است که قضیه را برای هر دو طرف ساده تر می کند و جلوی افزایش تصاعدی مشکلات را می گیرد. امتحان کنید.
نه خیر! خیالتان راحت باشد، بنده در هیچ لحظه ای از عمرم، نفسم از جای گرم در نیامده. مطمئن باشید، خیلی وقت ها برای یک چیز ساده که دم دست خیلی هاست هزار جور جان کنده ام. دغدغه ی من برای بهتر زندگی کردن خودم و دیگران است که مرا به این فکرها وامی دارد.
البته لازمه ی این گونه رفتارها – منظورم لبخند زدن است – این است که برخی ذهنیت های احمقانه از جامعه رخت بربندد. که طرف مقابل فکر نکند که چه از او می خواهید که لبخند به لب دارید، که اگر لبخند بزند انگار که از جیبش خرج کرده، که حتما طرف مقابل پررو می شود و قدم بعد هم می پرد چند تا ماچ بر گونه لبخند زننده خواهد کرد و هزار مزخرف دیگر...
فکر نمی کنم کسی گفته باشد که خوش برخوردی مال کسانی است که هیچ مشکلی ندارند. کسانی را در ایران می شناسم که کوه در برابر مشکلاتشان آب می شود ولی همیشه و همه جا و در هر حال از بودن با آنها خشنود بوده ام و در عوض کسانی را هم می شناسم که صد رحمت به سگ. و در زندگی شان آب از آب تکان نمی خورد و پولشان هم از پارو بالا می رود.
باید واقع بین بود. به چشم می بینم. فرهنگ خیلی چیزها را داریم و لذتش را می بریم و فرهنگ خیلی چیزها را نداریم و ضررش را می بینیم. مثل اینجا. مثل همه جا.
۱ نظر:
salam pesar, xeyli xube ke ashna shodam ba shomaha.
didgahat aliye, gahi saro kalat peyda mishe, ye chizye xeyli jaleb migi o miri ... ta dafeye bad.
merci ke hasti
merci ke labxand mizani, be man be xodet va be donya
ارسال یک نظر