۱۸ آبان ۱۳۸۵

شیراز

دردم از یارست و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم


این که می گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم


دوستان در پرده می گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم


چون سر آمد دولت شب های وصل

بگذرد ایام هجران نیز هم


اعتمادی نیست بر کار جهان

بلکه بر گردون گردان نیز هم


محتسب داند که حافظ عاشق است

واصف ملک سلیمان نیز هم



۱ نظر:

ناشناس گفت...

جایی خونده بودم که :هیچ انسانی ضروری نیست و دنیا بدون داوینچی و مسیح نیز وجود داشته و ادامه پیدا می کرده...اما واقعا این چه جور انسانی ست چنین تاثیر گذار که نامش می تواند قرنها و قرنهابا نام یک شهر گره بخورد؟آن قدر که حافظ شیراز را تداعی می کند و شیراز حافظ را...