حسن نوزادیان از آن آدم هایی است که با او به وجد می آیم.
همین که ناگهان زنگ زده و چیزهایی را برایم تلفنی خوانده که موی بر اندامم راست شده...
،
باید با صدای گرم خودش بشنوید و معنی صدایش را هم بدانید
اما، بخوانید:
*
اگر بتوانید رویا ببینید ولی نگذارید رویاهایتان ارباب شما شوند،
اگر بتوانید فکر کنید ولی نگذارید نفس افکارتان هدف قرار گیرند،
اگر بتوانید مردانه با پیروزی و شکست رو به رو شوید و هر دوی آنها را یکسان شمارید،
اگر بتوانید کاری کنید،
که
قلب و اعصاب و عضلاتتان،
در هنگامی که تحلیل رفته اند،
باز به شما خدمت کنند و همچنان به مقاومت ادامه دهید،
در حالی که چیزی جز اراده باقی نمانده است، که به آنها بگوید پافشاری کن،
اگر بتوانید از دقایق زندگی تان حد اکثر استفاده را بکنید،
و آن چه را که در عرض 60 ثانیه باید انجام دهید،
به انجام رسانید؛
این جهان و آن چه در آن است، از آن شما خواهد شد!
نی! از این هم فراتر خواهید رفت،
شما به یک مرد مبدل خواهید شد!
*
این، شعری است که بر بدنه ی کشتی کوئینت بر صفحه ای برنجین حک شد
و راه اقیانوس منجمد جنوبی را پیمود.
۳ نظر:
سلام
من خیلی ناراحتم کمک...این دوست شما لطف کرده بود و وبلاگ من رو خونده بود من از اون روز تا حالا چند بار خواستم جواب لطفش رو بدم نمی دونم چرا ایمیلم کار نمی کنه ...(از اون مشکلات غریب کامپیوتر منه)خلاصه که ناراحتم اگه می شه از قول من تشکر کنید :(
سلام ، عالي بود ... خوشم اومد.
این شعر در انتها مردسالارانه است، خوشم نیومد.
ارسال یک نظر