توی برانزویک، خیابان اسمیت، وارد مغازه کفاشی شدم. قیافهی فروشنده آشنا زد. دست و پا شکسته انگلیسی حرف میزد. کلی کفش امتحان کردم، از یه جایی به بعد هم کفش ورزشیهام رو کندم و گذاشتم کنار و راحت با جوراب چرخیدم و هی گفتم که اینجاش مثل این باشه و اونجاش مثل اون یکی و مثل اون یکی دیگه نرم. خلاصه جستم. بهش گفتم میتونم بپرسم کجایی هستی، گفت افغانی، درست حدس زده بودم. از همون اول خوشحال شده بودم اون جوری که اون حرف میزد کار گیر آورده بود... شروع کردم به فارسی حرف زدن، پشتون بود و فارسی هم خیلی خوب نمیدونست. کلی گفتم و خندیدم و خندید... خوش میآید مر مرا از این گونه اختلاطها. آخرش گفتم که همسایه بهم تخفیف میدی؟ 69 دلار رو گفت 60 دلار، گفتم ایول، زنده باشی. پای صندوق که کارتم رو درآوردم بدم گفت: "اگر نیست خَیره" گفتم ممنون دست شما درد نکنه. قبض رو داد دستم 55 دلار حساب کرده بود. گفتم آقا دمت گرم. اسمش بود: اکمل.
۲ نظر:
mobarak bashe kafshe no! :D
beghole doosti iraniha ke mohajerat mikonan bishtar afghanha ro dark mikonan va bar aks shayad, moteasefane to iran ba afghanha barkhord khoobi nemishe ba inke yejorayee baradarhaye maa hastan. 14$ saving! wow! :D
پسر اولش رو كه خوندم فكر كردم "عباس خباز" رو اونجا ديدي.
اما تجسم كن كه يه روز عباس خباز اونجا كفاشي بزنه. چه شود؟
ارسال یک نظر