چند روز است همین طور که دارم کار میکنم هر از گاهی وبلاگ هم میخوانم. کار غیر معمولی است چون معمولا خیلی وبلاگ نمیخوانم جز خیلی معدود وبلاگها که سر میزنم. خیلی دوست دارم بخوانم ولی وقت نمیکنم. همین که برسم گاهی حرفی را که به ذهنم میرسد بنویسم هنر کردهام. آنقدر سرم را شلوغ کردهام که کاری خارج از برنامه که میآید به صرافت میافتم که وقتش را چطور جور کنم. صبح تا عصر سر کار و بعدش هم هر روز به کاری.
-
واقعا این وبلاگستان فارسی عجب دنیایی شده! این که این همه آدم از همه جا و همه کس و از همه مهمتر از خودشان - گاهی بیپرده - مینویسند پدیدهای شگفت در فرهنگ مکتوب ایرانی است و تعبیر عباس معروفی - انقلاب فیروزهای - زیینده آن است.
-
این رخداد در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی شاهکار است. (لطفا توجه داشته باشید که الان مشغول ستایش فرهنگ ایرانی و زبان فارسی نیستم - هر چند بخشهای ستودنی بسیار دارد). منظورم مستقیم و روشن همینی هست که میگویم. این که یک ایرانی از جزییات ذهن و تجریهها و زندگیاش بگوید، برای کسانی که بر بستری شبیه او بزرگ شدهاند و سادهتر میفهمند چه میگوید. افزودن برگی بر درختی با هویت امروزین در گلستان زبان فارسی که محمل فرهنگ ایرانی است.
-
قدردان کسانی هستم که راه لذت بردن از زندگی را برایم هموارتر کردهاند، از دوران کهن تا کنون، و رازهای زندگی را گشودهاند. از بزرگان که همه میشناسندشان تا همین دور و بر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر