یکی از دوستهایم که چند وقت پیش رفت ایران. یک دوست ایرلندی هم برگشت ایرلند. دو همکاری که دوست هم بودند از شرکت رفتند، یکی از استرالیا رفت و یکی دیگر هم رفت یه شرکتی دیگر. نتیجه این که در عرض مدت کوتاهی ۴ نفر از آدمهایی که از بودن و گپ و گفتگو با آنها شاد میشدم، رفتند. هنوز هم دوستهایی خوبیم ولی خب دیدار روزانه و گاه به گاه دیگر به سادگی گذشته نیست.
-
آن قدر این رفتنها با هم و در مدت کمابیش کوتاهی رخ داد که از خودم پرسیدم «چرا؟»
چرا آنها که من دوست داشتم؟
چرا آنها که برای دوستی با آنها وقت گذاشته بودم؟
چرا آنها که من را دوست داشتند؟
-
پاسخ سادهاش زود به ذهنم رسید:
به همان دلیل رفتند که آمده بودند. به همان دلیل که دوست هم شده بودیم که مثل هم بودیم که جایی بند نشویم و به تکرار عادت نکنیم. به همین سادگی!
۱ نظر:
من نمی روم ولی. با این که نمی خواهم جایی بند شوم و به تکرار عادت کنم. هستم. همیشه.
ارسال یک نظر