۲۳ بهمن ۱۳۸۴

aust, kubrick, design

دوتا جای جالب رفتیم که همزمان شده بود با دوره ی بی کامپیوتری.

Australia Day

هر وقت خبری باشه و روز مهمی و ... زود این ملت پهن هستن کف پارک و خیابون و پیاده رو و یه مشت بچه و سگ دور و ورشون ریخته و دارن از سر و کول هم بالا می رن و یه جماعتی هم دارند جلوشون می خونند و می رقصند و آب و هوا و صفا و...

روز استرالیا هم همین طور، اما جای جالبش برنامه ای بود که توی میدون فدریشن برگزار شد. ( این کامپیوتر جدید روی صفحه کلیدش فارسی نداره، جونم داره بالا میاد!) گفتم که اینجا خیلی آدمای جور وا جور هست و به همین خاطر و به دلیل سیاست هایی که دولت استرالیا برای جذب مهاجر داره، خیلی روی چندفرهنگیmulticultural بودن تبلیغ می کنن و برنامه هایی که داشت توی این میدون اجرا می شد با این هدف بود و البته جشن و شادی.

برنامه یه چیزی بود که بهش می گن پرفورمانس ( کسی یه برابر فارسی خوب سراغ نداره؟) و از رقص های جداگانه ی مللی که توی استرالیا جمعیت قابل توجهی دارن شروع شد و به ترکیبی زیبا و هنرمندانه رسید که یعنی هم زیستی. برای من جالب اینجا بود و از واکنش های بیشتر مردم می شد فهمید که خیلی پی به عمق مفهوم و ساخت سمبلیک برنامه نبرده اند اما این باعث نشده بود که تصمیم گیرندگان و سازندگان از اجرای یک اثر خوب هنر مدرن منصرف شوند. این گونه است که با آموزش عمومی سطح درک جامعه از هنر بالا می رود اما این نکته را هم هوشمندانه در نظر داشته اند که با نگاهی سطحی و برای مخاطب عام، باز هم برنامه هیجان انگیز و گیرا باشد.

Stanley Kubrick

نمایشگاهی از وسایل و استنلی کوبریک در یکی از نگارخانه های میدان فدریشن برگزار بود که ما هم رفتیم. اولش احساسم عادی بود ولی رفته، رفته در نمایشگاه جوگیر شدم!

دست نوشته ها، دوربین ها، عکس ها، نامه ها، ...
ماسک های Eyes Wide Shut... اون دستمال کاغذی که روش نوشته شده بود FIDELIO...
ماشین تاپپ جک نیکولسون در Shining ( شهره داشت ولو می شد رو زمین از هیجان وقتی دیدش!)
لباس اسپارتاکوس،
لباس ها و وسایل اون مرتیکه تویClockwork Orange
ماکت های 2001 اودیسه ی فضایی، لباس همون میمونی که استخون رو پرت کرد هوا...
کتاب هایی که کوبریک درباره ی ناپلئون جمع کرده بوده و می خواسته فیلمش رو بسازه...

احساس کردم از نزدیک دیده بودم چه طور کار می کرده...

Melbourne Motor Show

این نمایشگاه را دیروز رفتیم. فرصت خوبی بود. چیز زیادی برای گفتن نیست، همه ی بزرگان بودند. لمس کردن از نزدیک و احساس این که صنعت و طراحانی هستند که این محصولات از زیر دستشان در می آید برایم احساس نویی بود. خطوط و فرم هایی را که دوست داشتم با دستم دنبال کردم و 322 تا عکس گرفتم. به رولز رویس، بنتلی، فراری و لامبورگینی هم نمی شد دست زد که اصلا خوشم نیومد. تنها ماشینی رو که وقتی دیدم ذوق زده شدم "لامبورگینی" بود. یادتون میاد کارت های ماشین بازی بچگی؟ اون "لامبورگینی کانتاچ" زرد؟

۲ نظر:

M گفت...

تعداد سیلندر:12
سرعت: 302
!یادش به خیر

ناشناس گفت...

kheili namardi
heif,heif ke amir nisti