چند وقت پیش به Lloyed Jones زنگ زدم گفتم وقت داری یه روز بشینیم با هم حرف بزنیم. همون پیرمرد کارگردان تئاتری که گفتم اگه کاپیتان هادوک پیر بشه میشه شکل اون. گفت باشه و قرار گذاشتیم. بعدش از ممد عیدانی شنیدم که تازه از نیویورک اومده و سرش شلوغه و فهمیدم که خیلی تحویل گرفته.
با شهره رفتیم به یه کافهی ایتالیایی که گفته بود و حسابی داشت بارون میامد. زنگ زد که دیر میرسم.
توی پیادهرو زیر یه میز چتردار نشستیم و سفارش قهوه دادیم. گفت خب! چیکار داری؟
با شهره رفتیم به یه کافهی ایتالیایی که گفته بود و حسابی داشت بارون میامد. زنگ زد که دیر میرسم.
توی پیادهرو زیر یه میز چتردار نشستیم و سفارش قهوه دادیم. گفت خب! چیکار داری؟
گفتم که دوتا سوال. یکی این که دوست داریم بهتر بشناسیمت و دوم این که منظورت از این که گفتی توی اون نوشتهی من که اون روز خوندی دادائیسم دیدی چی بوده؟
از خودش و کارهاش و استرالیا و سیاست و همه چیز گفت.
گفت که توی نوشتهی تو Absurd * دیدم، که معنی داشت. نگاه به جزئیات و دادن معنیهایی به بعضی چیزها که خودشون اون معنی رو ندارند. عوض کردن جای جزء و کل با تفسیری که خودت داری...
و من خرکیف شدم.
با شهره که حرف میزد گفت که brain وbeauty را همزمان داری که بد دردسریه هر کسی این دوتا را با هم داشته باشه.
گفتگوی جالبی بود. یادم اومد بازم مینویسم.
--------------------------------------------
* نمیدونم واژهی دیگهای هست یا نه ولی معنیش توی هنر و ادبیات یه چیزی هست شبیه چرند
* نمیدونم واژهی دیگهای هست یا نه ولی معنیش توی هنر و ادبیات یه چیزی هست شبیه چرند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر