گاهی تبلیغاتی از شبکههای تلویزیونی استرالیا پخش میشود که فکر میکنم سیاهپوستان و آفریقاییهایی پناهجوی ساکن استرالیا را سرافکندهتر از آن چه که هستند میکند. مثلا در برخی از آنها کشورهایی از آفریقا را نام میبرد و نشان میدهد که کودکان آب گلآلود مینوشند و در ادامه میگوید که به کمک شما نیاز داریم و پول بدهید که آب سالم برایشان تامین کنیم. با فرض این که قصد تنها خیرخواهی باشد، پرسش این است که چه نیازی به بردن نام آن کشور است؟ میخواهند تبلیغشان واقعیتر و باورپذیرتر شود؟ به چه قیمتی؟ میتوانم تصور کنم که آن آفریقایی که چند نفر دور و برش با آن احساس ترحمهای از سر تکبر از او میپرسند که "آیا واقعا در کشورت این طور است؟" چه حالی پیدا میکند.
به قول شهره انگار کمک کردنشان باید همراه با ارضای حس خودبرتربینیشان باشد. این برداشت شهره را حرفهایی که گاهی برخی از همکارانش میزند تایید میکند. البته که خیرخواهیهای انسانهای پاکدل را انکار نمیکنم. چند وقت پیش زن سالمندی را در تراموا دیدم که به معلوم بود دو کودک را به فرزندی پذیرفته بود و نوازششان میکرد و آشکارا نگاهش مادرانه بود.
بعضی وقتها در جاهایی که با دوستان دور هم جمع شدهایم، چند آفریقایی هم هستند و از این که وقتی با آنها حرف میزنی یا عکس میگیری، هیجان زده میشوند، شرمگین میشوم و در جدال با نداشتن حس ترحم به آنها، از این سیطرهی کثیف نژادپرستی که هنوز بر عالم است احساس نفرت میکنم. شاید در رفتار آدمها مانند دوران سیاه نژادپرستی گذشته نباشد که بسیار خوبست، اما اصل قضیه هنوز هست.
سادهانگاری است اگر آسایش و رشد جهان اول و عقبماندگی دیگران را تنها حاصل فرهنگ و دانش و دموکراسی و کارایی و کاردانی سیستم ادارهی اولیها و بیلیاقتی دیگران بدانیم. آنچه به این ساختار ناموزون و زشت جهان امروز شکل داده است بیعدالتی است. مانند سفرهای که به یک سو شیب داده شده که عالم تنها در دهان عدهای اندک بریزد و آن چه که این شیب را به وجود آورده قدرت است و دیگر هیچ.
شبیه همان چیزی که در مدل کوچکتر برای آن ساکن شمال تهران و دیگری در آغاجاری اتفاق می افتد، لرزش زمین و انفجار گاز و شوربختیاش را او میکشد و رفاهش را دیگری میبرد.
قدرت است که همهچیزشان را پسندیده کرده و دیگران را ناپسند. سبکبالی بهشان میدهد که بخوانند، بررسی کنند، تصمیم بگیرند و هرچیز دیگر. باز هم میگویم هیچگاه منکر شعور و کاردانی نیستم.
چرا باید مشکل آمریکا و استرالیا این باشد مردمشان روز به روز چاقتر میشوند و دولتهایشان به تکاپو افتادهاند و از بزرگترین چالشهای پیش رویشان باشد، اما کودکان فلان کشور آفریقایی پوست بر استخوان باشند؟ این از لیافت و کاردانی آنها است و بیشعوری آفریقایی ها یا یا حاصل چند سدهی گذشته است قدرتهای نژادپرست هرچه توانستند برسرشان آوردند وگرنه که فکر کنم با شعورتر از نلسون ماندلا نباشد.
به قول شهره انگار کمک کردنشان باید همراه با ارضای حس خودبرتربینیشان باشد. این برداشت شهره را حرفهایی که گاهی برخی از همکارانش میزند تایید میکند. البته که خیرخواهیهای انسانهای پاکدل را انکار نمیکنم. چند وقت پیش زن سالمندی را در تراموا دیدم که به معلوم بود دو کودک را به فرزندی پذیرفته بود و نوازششان میکرد و آشکارا نگاهش مادرانه بود.
بعضی وقتها در جاهایی که با دوستان دور هم جمع شدهایم، چند آفریقایی هم هستند و از این که وقتی با آنها حرف میزنی یا عکس میگیری، هیجان زده میشوند، شرمگین میشوم و در جدال با نداشتن حس ترحم به آنها، از این سیطرهی کثیف نژادپرستی که هنوز بر عالم است احساس نفرت میکنم. شاید در رفتار آدمها مانند دوران سیاه نژادپرستی گذشته نباشد که بسیار خوبست، اما اصل قضیه هنوز هست.
سادهانگاری است اگر آسایش و رشد جهان اول و عقبماندگی دیگران را تنها حاصل فرهنگ و دانش و دموکراسی و کارایی و کاردانی سیستم ادارهی اولیها و بیلیاقتی دیگران بدانیم. آنچه به این ساختار ناموزون و زشت جهان امروز شکل داده است بیعدالتی است. مانند سفرهای که به یک سو شیب داده شده که عالم تنها در دهان عدهای اندک بریزد و آن چه که این شیب را به وجود آورده قدرت است و دیگر هیچ.
شبیه همان چیزی که در مدل کوچکتر برای آن ساکن شمال تهران و دیگری در آغاجاری اتفاق می افتد، لرزش زمین و انفجار گاز و شوربختیاش را او میکشد و رفاهش را دیگری میبرد.
قدرت است که همهچیزشان را پسندیده کرده و دیگران را ناپسند. سبکبالی بهشان میدهد که بخوانند، بررسی کنند، تصمیم بگیرند و هرچیز دیگر. باز هم میگویم هیچگاه منکر شعور و کاردانی نیستم.
چرا باید مشکل آمریکا و استرالیا این باشد مردمشان روز به روز چاقتر میشوند و دولتهایشان به تکاپو افتادهاند و از بزرگترین چالشهای پیش رویشان باشد، اما کودکان فلان کشور آفریقایی پوست بر استخوان باشند؟ این از لیافت و کاردانی آنها است و بیشعوری آفریقایی ها یا یا حاصل چند سدهی گذشته است قدرتهای نژادپرست هرچه توانستند برسرشان آوردند وگرنه که فکر کنم با شعورتر از نلسون ماندلا نباشد.
------------------------------------
* آخیش راحت شدم! تو گلوم گیر کرده بود.
۳ نظر:
kheyli khub neveshte budi pooyajun
!چاکریم
با اين برداشت شهره كاملا موافقم : کمک کردنشان باید همراه با ارضای حس خودبرتربینیشان باشد. همونطور كه گفتي تو ايران هم اقشار قدرتمند با ديگران همين برخورد رو ميكنن. در واقع كمك كردنشان هم چيزي بجز گداپروري نيست.
ارسال یک نظر