همین الان از فرودگاه ملبورن برگشتم خونه! حرف از دروغ سیزده و این حرفا هم نزنید که اعصاب ندارم!
-
ادامهی داستان با یه شانس شروع شد. شهره برام از طرف شرکتشون بلیط خرید و گفت که باید ساعت یک بعد از ظهر جمعه به ساعت ملبورن توی فرودگاه باشی. رنیسم قبلا دوشبنه رو بهم مرخصی داده بود و گفت که سهشنبه سر کار باشم لازمت داریم. یه نفر از بخش داره چار هفته میره مرخصی یکی دیگه داره میره زن بگیره دو هفته نمیآد یکی دیگه برای کار داره میره بریزبن و خلاصه همین جمعه و دوشنبه رو هم که مرخصی داده بود کلی حال داده بود البته قصه رو براش گفته بودم.
-
-
امروز صبح یکی دوتا کار رو که به اندازهی کافی جلو بردم رفتم و گفتم من فردا ساعت یک بعد از ظهر ساعت بلیط دارم و عصر میرسم مالزی، صبح تا ظهر میام سر کار ولی اگر ممکنه سهشنبه نیام. گفت باشه. تو دلم یه داد کشیدم و رفتم توی اتاق پرینت به یکی از همکارای باحال گفتم Yes! و قضیه رو میدونست و یه حرکت باحال اومد و یه چند ثانیهای با هم رقصیدم!
-
خلاصه شنگول برای این که به خیالم رئیس هم راحت بشه یکی دو ساعت عصر بیشتر هم کار کردم. کلاس یوگا هم نرفتم که بیام خونه با خیال راحت وسایلم رو جمع کنم. زنگ زدم مالزی ایر لاین خر (الان میگم چرا خر!) که جای صندلیم رو هم مشخص کنم و از این حرفا که فهمیدم ای بابا ساعت یک نصفهشب بلیط دارم نه یک فردا ظهر!! ولی خب هنوز وقت بود و زود هم ایمیل زدم به آقای رئیس و گفتم که فردا صبح نمی تونم بیام. روی موبایلش ایمیلها رو میگیره و جواب داد باشه خوش بگذره.
-
خلاصه وسایل رو جمع کردم و شاد و شنگول رفتم فرودگاه، یای پیشخوان صدور کارت پرواز که رسیدم گفتن که نمیشه و گذرنامهت باید برای 6 ماه آینده اعتبار داشته باشه ولی برای 5 ماه و 3 هفته داره! منو میگی کاردم میزدن خونم در نمیاومد گفتم مسئول کیه میخوام باهاش حرف بزنم! خلاصه هرچی داد و بیداد کردم و گفتم خب این وبسایت الاغ مالزی ایرلاین که تاریخ انقضای گذرنامهی منو گرفت چرا نگفت هی گفتن متاسفیم و ما هیچ کاری نمیتونیم بکنیم! به شهره زنگ زدم و گفتم ماجرا رو گفتم تو هم احتمالا مشکل من رو داری گفت حالا ببین چی کار میکنی... زنگ زدم گفتم شهره نمیشه کوتاه نمی آن... شهره هم ناراحت گفت حالا حدود 2 هفتهی دیگه من باید برگردم سنگاپور و اون وقت با هم میایم ولی فعلا من دست از پا درازتر دوباره 40 دلار بیزبون دادم تاکسی برگشتم خونه!
-
البته الان دارم فکر میکنم که خب این یه قلم تجربهرو هم نداشتیم که اینم اضافه شد! بیخیال کی به کیه! :)
-
تلفنی زنگ زدم بیشتر پول بلیط رو پس گرفتم ولی فردا میخوام ساعت ناهار برم یه داد و بیداد اساسی برای حضرات مالای بکنم 170 دلاری رو که کم کردن از حلقومشون بکشم بیرون! البته اگر بشه. اینجا داد کشیدن سر شرکتا خیلی خرجی نداره، تا جایی که آدم توهین نکنه خرجش دو تا لیوان آبه که گلوت تازه بشه.
۵ نظر:
به جای ما هم داد بزن سرشون. میتونی به فارسی هم بهشون فحش بدی در ضمن. جداً که خیلی ضد حاله. الانه که من هم یه خشاب فحش خالی کنم... استغفرالله!
بخت داماد چون که برگردد
شب اول، عروس، نر گردد.
آخ که پویا جان چقدر دلم تنگ میشه واست وقتی اینطور مینویسی....
پویا جان، باد آورده رو باد می بره
مهدی
:)
----
مهدی
:)
----
حسن
خیلی دلم می خواد ببینمت
----
علی
باد برد ولی انداخت چار قدم جلوتر
میرم ورش میدارم
:)
ارسال یک نظر