1
وقتی توی کلاس یوگا وارونه بودم داشتم فکر میکردم. بنابراین می توانید یا وقتی وارونه هستید بخوانید، یا وارونه شوید و بعد بیایید بخوانید، یا بخوانید بعد بروید وارونه شوید و رویش فکر کنید. شوخی نمیکنم. تا حالا وقتی مغزتان وارونه است فکر کردهاید؟
2
با یکی از دوستان دوره دبیرستان همیشه بحث داشتم. سر روش زندگی. سعیی بر قانع کردن هم نداشتیم ولی مدافع سرسخت روش خود بودیم و من همیشه آخر بحث به یک سوال میرسیدم که هیچگاه احساس نکردم پاسخی برایش به من داد. پرسشم از او این بود که به من بگو تو چه فرقی با یک انسان 60 سالهی محافظهکار داری؟
3
تاگنون سعی کردهاید واقعا خلاق باشید؟ یعنی فرض کنید که برای فلان موضوع واقعا هیچ مانعی ندارید تا ببینید واقعا چقدر آزاد فکر میکنید؟ عادت رایج این است که همیشه مسئولیت محدودیتها میافتد به دوش دیگران و چیزهایی خارج از وجود انسان. تا حالا جستهاید ببینید که آیا اولین دیوارها در ذهن شما نیستند؟ در جامعهی بسته البته این موضوع را سختتر میتوان فهمید. همه در آرزوی پروازند. حتا آنها که واقعا نمیخواهند و حتا میترسند و حتا بدشان میآید. آدمها خودشان نیستند.
4
و دیوارهای ذهن وقتی واقعا رخ مینمایند که دیگر تحمیل جامعه کمتر است. آدمها با خودشان طرفند. دست کم میتوان گفت اگر بخواهند با خودشان طرف باشند امکانش هست.
5
برای خودتان مسئله طرح کنید. هر چیزی که دلتان میخواهد و ببینید که فکرتان به کجا می رسد. یک خودرو طراحی کنید. ساده. اگر چرخ داشت یعنی اولین دیوار. کجای مسئله بود که چرخ داشته باشد؟ آن هم چهارتا؟
فکر کنید هیچ محدودیتی در ذهن نیست. آن وقت میبینید که آزاد بودن آن قدرها هم راحت نیست!
6
معلم یوگا گفت حرکتی کنید. سخت بود. گفت الان هست که مغزتان میگوید نمیتوانم. یک پرسش. که آیا میخواهی انجام دهی؟ گفت که یک لحظه است. همان لحظه بگویید میخواهم.
7
فرمول کلی نمیخواهم بدهم. ولی اگر کارهایی نمیکنید و دلیلش تنها احتیاط شخصی خودتان است. شاید این یادآوری بد نباشد که از 60 سالگی به بعد وقت احتیاط دارید. اگر هم نرسیدید به 60 سالگی که دیگر احتیاطی لازم نیست :)
۵ نظر:
عالی بود. ممنون.
پویا خیلی آزاد و تحمیل جامعه و ...از این حرفا نکن می فرستمت بری یه دو فوکو بخونی ها :)))
در ضمن منتظرم قیافه جدیدتو ببینم
مش غلام
سلام.من خواننده ی همیشگی نوشته های شما هستم ولی تا به حال نظر نداده بودم گرچه همیشه از نوشته هاتون لذت میبردم.
این یکی را دیگه طاقت نیاوردم هیچی نگم.به نظر من شما خیلی محشر فکر می کنید وخیلی هم قشنگ انتقالش میدید.
با محبوبه موافقم :)
پویا - م
خواهش میکنم ممنون از شما.
-
جناب پروفسور میرغلامی
شما امر بفرمایید
-
خانم محبوبه
از نظر لطف شما ممنونم. این که نوشتهی آدم طاقت کسی را به نحوی مثبت به سر آورد هم احساس جالبی است! :) به خاطر ابراز آن هم از شما تشکر میکنم.
-
:)
ارسال یک نظر