۰۹ شهریور ۱۳۸۵

دوختن سر متروپولیس به تهش

از طرفی برام جالبه، از صبح تا شب کلی آدم رو برای پایان­نامه یا کار می­بینم. حتا باید وقت غذا خوردن رو هم با بعضیها که باهاشون کار دارم بگذرونم. از طرفی هم دمار از روزگار آدم توی گرما و آلودگی در می­یاد. حتا اون وقت هم که تهران زندگی می­کردم این قدر توی یه روز جا به جا نمی­شدم. دیروز از زیباسازی شهرداری دویدم رفتم شرکت کازه و برای کار بعد از دفاع پایان­نامه صحبت کردم. تا تموم شد ناهار رو با حسین مقدسی خوردم که از اراک اومده بود که دکتر مجیدی رو که شب می­خواست بره منچستر ببینه، و زود باید برمی­گشت اراک. از همون جا زنگ زدم و رفتم خونه­ی یکی دیگه از استادای دانشگاه هنر و یعدش هم همون جا که از ماشین اون آقاهه که پایین قصه­ش رو گفتم پیاده شدم پیاده رفتم نوک قله­ی یه کوه خونه­ی فک و فامیل که هی می­گن این همه وقته اومدی کجایی و اون­جا هم خیس عرق بودم که آب قطع شد و همون جور دودآلود موندم. امروز صبح هم تا حالا اومدم توی دانشگاه شریف برای پروژه گیتی که سه بار هم این­جا برق قطع شده. باید زودتر هم برگردم شیراز اون­جا باقیمانده کار پایان­نامه رو انجام بدم. دوست نیوزلندیمون برانون هم تهران هست و تلفن زده شاید امروز عصر ببینمش. جمعه هم عروسی یکی از دوستان هست که سعی دارم برم. کت شلوارم هم شیراز هست که زنگ زدم به حسن نوزادیان که ببینم کسی از شیراز می­یاد گفتم خودم همین جا دارم یه کم هم صبر کنی کت شلوار دامادی خودم هم آماده­س.( اندازه ی معرفت در مقیاس حسن) نامه­هایی رو هم که از شرکت سابق شهره گرفتم به جای سربرگ انگلیسی روی فارسی زدن کلی کارم رو عقب انداختن... بازم هست که حوصله ندارم بگم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

pooya, nemidunam chera injoorie..
vali kheili vaghta ke kheili az neveshte hato mikhoonam fek mikonam chegadr ,..cheghadr ..
(nemidunam ! ) cheghadr ba oona ham zat pendari mikonam... ya shayad ham ba to ham zat pendari mikonam...nemidunam chera...?
nemidunam ke in ta'rif az to shod ya az khodam ?
in baram KOLLAN ajibe ke cheghadr ensan ha mitunan ....nemidunam ..jomlam nemiad.
khoondane neveshtehat ehsase khassi
baram ijad mikone... nemidunam.