چیزی دیدم که مرا به فکر واداشت.
فارسی حرف زدن نسل دومی ها و کسانی که بچگی یا نوجوانی شان را در استرالیا گذرانده اند پدیده ای است قابل مطالعه و به آن هم پرداخته شده. به خاطر این که در مدرسه به زبان انگیسی آموزش می بینند و با دوستان خود به آن زبان سخن می گویند و رسانه ها و به ویژه تلویزیون انگلیسی زبان دارند، فارسی حرف زدن برایشان به خانه محدود می شود. حال آن که برخورد خانواده در فارسی حرف زدن چگونه باشد هم خود داستان دیگری است. بنابراین در جمع این بچه ها و نوجوانان ایرانی، بسیار می بینید که با هم به انگلیسی حرف بزنند و گاه ببینید که از فارسی سخن گفتن هم با دیگران شانه خالی کنند. فارسی گریزی شان از راحت طلبی است که ذات آدمی است و نادر دیده ام که فارسی ندانی مایه فخرشان باشد. چه، دانستن چند زبان اینجا بیشتر مایه ی فخر است. این ها را گفتم که مقدمه را بدانید، اما حرفم چیز دیگری است.
در سیزده به در امسال، در پارکی زیبا ایرانیان گرد هم آمده بودند. آنچه بر لبخند آدم ها می بینید، شادیِ فراموشیِ غربت است و احساس هویت و از این دست. بساط موسیقی و رقص هم در کناری برپا بود. آن چه به فکرم واداشت این جا بود، همان نوجوانانی که گاه فارسی ندان و فارسی گریز می نمودند، کوشش به همخوانی با ترانه هایی را داشتند که کم ارزش شمرده می شوند و مبتذل. گاهی در حال رقص از دیگران پرسش هایی می کردند که بهتر بفهمند. جایی که بعید به نظر می رسد که چیز دیگری، هم آورد این ابزار – موسیقی پاپ – باشد در کار آموزش این دخترکان و پسرکان.
اینجاست که باید هنر عامیانه (Pop Art ) و به ویژه موسیقی پاپ را جور دیگری هم دید و کارکردهای آن را شناخت و به این راحتی چیزی را مبتذل نخواند.
فارسی حرف زدن نسل دومی ها و کسانی که بچگی یا نوجوانی شان را در استرالیا گذرانده اند پدیده ای است قابل مطالعه و به آن هم پرداخته شده. به خاطر این که در مدرسه به زبان انگیسی آموزش می بینند و با دوستان خود به آن زبان سخن می گویند و رسانه ها و به ویژه تلویزیون انگلیسی زبان دارند، فارسی حرف زدن برایشان به خانه محدود می شود. حال آن که برخورد خانواده در فارسی حرف زدن چگونه باشد هم خود داستان دیگری است. بنابراین در جمع این بچه ها و نوجوانان ایرانی، بسیار می بینید که با هم به انگلیسی حرف بزنند و گاه ببینید که از فارسی سخن گفتن هم با دیگران شانه خالی کنند. فارسی گریزی شان از راحت طلبی است که ذات آدمی است و نادر دیده ام که فارسی ندانی مایه فخرشان باشد. چه، دانستن چند زبان اینجا بیشتر مایه ی فخر است. این ها را گفتم که مقدمه را بدانید، اما حرفم چیز دیگری است.
در سیزده به در امسال، در پارکی زیبا ایرانیان گرد هم آمده بودند. آنچه بر لبخند آدم ها می بینید، شادیِ فراموشیِ غربت است و احساس هویت و از این دست. بساط موسیقی و رقص هم در کناری برپا بود. آن چه به فکرم واداشت این جا بود، همان نوجوانانی که گاه فارسی ندان و فارسی گریز می نمودند، کوشش به همخوانی با ترانه هایی را داشتند که کم ارزش شمرده می شوند و مبتذل. گاهی در حال رقص از دیگران پرسش هایی می کردند که بهتر بفهمند. جایی که بعید به نظر می رسد که چیز دیگری، هم آورد این ابزار – موسیقی پاپ – باشد در کار آموزش این دخترکان و پسرکان.
اینجاست که باید هنر عامیانه (Pop Art ) و به ویژه موسیقی پاپ را جور دیگری هم دید و کارکردهای آن را شناخت و به این راحتی چیزی را مبتذل نخواند.
۴ نظر:
ایول مطلبت فوق العاده بود ولی نگفتی جون داداش جرا این عکاسخونت فیلتره چی گذاشتی توش . راستشو بگو
یه عکس تو توشه هنگام بازی پوکر با اون پاکت معروف :))))
pooyajoon sad rahmat be sizdabedare oonja,chon ma az tarse terafike bargashtani tamayol nadashtim 13ro dar konim o goftim ey baba nahsi 13 bichare ro alaki be khikesh bastan, nahsi hameye rooza toye tehroon hamin terafike ke hamishe bahash dast be gariban hastimo chareei nadarim.
به به شادی خانوم! خوبید خواهر ان شا الله ؟
ارسال یک نظر