چند روزی هست که میریم میدویم، خیلی عالیه. خوبه که اینجا میشه همه جا دوید. البته یه پارک خیلی خیلی بزرگ نزدیک خونهمون هست که رودخونه و پل هم داره. میریم بیشتر اونجا. دیروز یه جا کلی قارچ در اومده بود. راستی کی چهجوری میشه فهمید خوراکی هست یا نه؟ کسی فرمولی بلده؟ ولی این دویدن واقعا معرکه است، آدم تا شب همین جور هی ورجهوورجهش میاد و خوب کار میکنه. یه چیز دیگه که از دویدن دوست دارم اینه که به خودم میگم تا کجا میدوم بعدش هی خط پایان رو عوض میکنم و چک و چونه و خلاصه تا بیاد دعوا تموم بشه کلی بیشتر دویدم.
شهره چند روزی هست که خودش نشسته به DotNetNuke یاد گرفتن و مثل همیشه از پس قضیه داره برمیاد. ده میماه مصاحبه داره و ببینیم چی میشه. حسابی هم سر لپتاپ دعوا داریم و شهره میخواد تمرین کنه و منم میخوام پایاننامه بنویسم و بعضی وقتا هیچکی جرات دستشویی رفتن هم نداره که اون یکی میشینه پای کامپیوتر و دیگه بلند نمیشه. دارم این در، اون در می زنم ببینم می شه مفتکی یا خیلی ارزون، اون یکی لپ تاپ رو بفرستم مالزی ببینم می شه تعمیرش کنن یا نه.
راستی هی میخواستم بگم یادم رفته. از یه چیز شبکهی SBS استرالیا خوشم میاد اینه که شب ها کارتون مخصوص بزرگسالان نشون میده با موضوعهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. من همیشه قبلا فکر میکردم چرا این کار رو کسی نمیکنه، نگو میکردند خبر نداشتیم. خلاصه خیلی باحاله.
یه برنامهای توی شبکهی ten شروع شده اسمش هست Big Brother ایدهش اینه که 15 نفر آدم که از بین 15000 نفر انتخاب شدند، فکر کنم 7 تا مرد و 8 تا زن یا برعکس رو ریختن توی یه خونهی گنده و همهجای خونه دوربین گذاشتن و هی نشون میدن. همهجا دوربین هست، حتا توی دستشویی و حموم. البته خیلی سکسیهاش رو نشون نمیدن و موقعی که حرف میزنن به جای فاک و ماک و این حرفا که ورد زبونشون هست هم سوت میزنن. این آدما قراره 3 ماه توی این خونه باشن و ارتباطشون کامل با دنیای بیرون قطع هست، فقط بعضی وقتا همون Big Brother با همشون یا یکیشون حرف میزنه و در واقع اون خونه، خونهی همون برادر بزرگ هست و هی بکننکن میکنه.
این خونه چندتا قانون داره که خوصله ندارم بگم خواستید خودتون برید توی سایتش بخونید. همه هم همیشه مجبورن میکروفن گردنشون باشه تا بشه همهی حرفاشون رو پخش کرد. هر از چند وقتی رای گیری میشه و یه نفر باید خونه رو ترک و به آخرین نفر یک میلیون دلار جایزه میدن!
به نظر من ایدهی جالبیه، مدل یک جامعهی کوچیک، کار و باری (business) هم برای خودشون راه انداختن که نگو، در حد تهوع وسط برنامه تبلیغ پخش میکنن، البته مخصوص این برنامه نیست و همهی برنامهها به جز شبکهی SBS همینه.
ولی یه چیزی که خیلی برام جالبه اینه که فرهنگشون تحمل این رو داره که زندگی خصوصی یه مشت آدم رو نشون بدن. ویژگیهای خوب و بدی که همه دارن، قابل انکار هم نیست، چه بهتر که دیده و تحلیل بشه. البته مخالفهایی هم داره.
خوب شد تلفن زنگ زد، شد یه کم بنویسم :)
شهره چند روزی هست که خودش نشسته به DotNetNuke یاد گرفتن و مثل همیشه از پس قضیه داره برمیاد. ده میماه مصاحبه داره و ببینیم چی میشه. حسابی هم سر لپتاپ دعوا داریم و شهره میخواد تمرین کنه و منم میخوام پایاننامه بنویسم و بعضی وقتا هیچکی جرات دستشویی رفتن هم نداره که اون یکی میشینه پای کامپیوتر و دیگه بلند نمیشه. دارم این در، اون در می زنم ببینم می شه مفتکی یا خیلی ارزون، اون یکی لپ تاپ رو بفرستم مالزی ببینم می شه تعمیرش کنن یا نه.
راستی هی میخواستم بگم یادم رفته. از یه چیز شبکهی SBS استرالیا خوشم میاد اینه که شب ها کارتون مخصوص بزرگسالان نشون میده با موضوعهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. من همیشه قبلا فکر میکردم چرا این کار رو کسی نمیکنه، نگو میکردند خبر نداشتیم. خلاصه خیلی باحاله.
یه برنامهای توی شبکهی ten شروع شده اسمش هست Big Brother ایدهش اینه که 15 نفر آدم که از بین 15000 نفر انتخاب شدند، فکر کنم 7 تا مرد و 8 تا زن یا برعکس رو ریختن توی یه خونهی گنده و همهجای خونه دوربین گذاشتن و هی نشون میدن. همهجا دوربین هست، حتا توی دستشویی و حموم. البته خیلی سکسیهاش رو نشون نمیدن و موقعی که حرف میزنن به جای فاک و ماک و این حرفا که ورد زبونشون هست هم سوت میزنن. این آدما قراره 3 ماه توی این خونه باشن و ارتباطشون کامل با دنیای بیرون قطع هست، فقط بعضی وقتا همون Big Brother با همشون یا یکیشون حرف میزنه و در واقع اون خونه، خونهی همون برادر بزرگ هست و هی بکننکن میکنه.
این خونه چندتا قانون داره که خوصله ندارم بگم خواستید خودتون برید توی سایتش بخونید. همه هم همیشه مجبورن میکروفن گردنشون باشه تا بشه همهی حرفاشون رو پخش کرد. هر از چند وقتی رای گیری میشه و یه نفر باید خونه رو ترک و به آخرین نفر یک میلیون دلار جایزه میدن!
به نظر من ایدهی جالبیه، مدل یک جامعهی کوچیک، کار و باری (business) هم برای خودشون راه انداختن که نگو، در حد تهوع وسط برنامه تبلیغ پخش میکنن، البته مخصوص این برنامه نیست و همهی برنامهها به جز شبکهی SBS همینه.
ولی یه چیزی که خیلی برام جالبه اینه که فرهنگشون تحمل این رو داره که زندگی خصوصی یه مشت آدم رو نشون بدن. ویژگیهای خوب و بدی که همه دارن، قابل انکار هم نیست، چه بهتر که دیده و تحلیل بشه. البته مخالفهایی هم داره.
خوب شد تلفن زنگ زد، شد یه کم بنویسم :)
۲ نظر:
ببین پویا اگه فقط برای پایان نامه نوشتن کامپیوتر میخوای شاید بتونی یه دسک تاپ در حد پنتیوم 2 یا 3 با قیمت خیلی ارزون - شاید کمتر از صد دلار - گیر بیاری. تو روزنامه ها یه نگاهی بندازی شاید چیزی به چشمت بخوره. البته بعدش که کارت تموم شد باید بندازیش دور.
در ضمن همه قارچها هم خوردنین، ولی با بعضیاش فقط میشه شام آخر درست کنی.
ممنون محمد
خب می رم ببینم کسی هست پایان نامه ش رو نوشته باشه کامپیوترشو انداخته باشه دور. شاید پیدا کردم. راستی تو روشی پیدا کردی آدم اینقدر بیست و چهار ساعت گشنه نباشه؟
ارسال یک نظر