۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

چند روزی هست که می­ریم می­دویم، خیلی عالیه. خوبه که اینجا می­شه همه ­جا دوید. البته یه پارک خیلی خیلی بزرگ نزدیک خونه­مون هست که رودخونه و پل هم داره. می­ریم بیشتر اون­جا. دیروز یه جا کلی قارچ در اومده بود. راستی کی چه­جوری می­شه فهمید خوراکی هست یا نه؟ کسی فرمولی بلده؟ ولی این دویدن واقعا معرکه است، آدم تا شب همین جور هی ورجه­وورجه­ش میاد و خوب کار می­کنه. یه چیز دیگه که از دویدن دوست دارم اینه که به خودم می­گم تا کجا می­دوم بعدش هی خط پایان رو عوض می­کنم و چک و چونه و خلاصه تا بیاد دعوا تموم بشه کلی بیشتر دویدم.

شهره چند روزی هست که خودش نشسته به
DotNetNuke یاد گرفتن و مثل همیشه از پس قضیه داره برمیاد. ده می­ماه مصاحبه داره و ببینیم چی می­شه. حسابی هم سر لپ­تاپ دعوا داریم و شهره می­خواد تمرین کنه و منم می­خوام پایان­نامه بنویسم و بعضی وقتا هیچ­کی جرات دستشویی رفتن هم نداره که اون یکی می­شینه پای کامپیوتر و دیگه بلند نمی­شه. دارم این در، اون در می زنم ببینم می شه مفتکی یا خیلی ارزون، اون یکی لپ تاپ رو بفرستم مالزی ببینم می شه تعمیرش کنن یا نه.

راستی هی می­خواستم بگم یادم رفته. از یه چیز شبکه­ی
SBS استرالیا خوشم میاد اینه که شب ها کارتون مخصوص بزرگسالان نشون می­ده با موضوع­های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. من همیشه قبلا فکر می­کردم چرا این کار رو کسی نمی­کنه، نگو می­کردند خبر نداشتیم. خلاصه خیلی باحاله.

یه برنامه­ای توی شبکه­ی
ten شروع شده اسمش هست Big Brother ایده­ش اینه که 15 نفر آدم که از بین 15000 نفر انتخاب شدند، فکر کنم 7 تا مرد و 8 تا زن یا برعکس رو ریختن توی یه خونه­ی گنده و همه­جای خونه دوربین گذاشتن و هی نشون می­دن. همه­جا دوربین هست، حتا توی دستشویی و حموم. البته خیلی سکسی­هاش رو نشون نمی­دن و موقعی که حرف می­زنن به جای فاک و ماک و این حرفا که ورد زبونشون هست هم سوت می­زنن. این آدما قراره 3 ماه توی این خونه باشن و ارتباطشون کامل با دنیای بیرون قطع هست، فقط بعضی وقتا همون Big Brother با همشون یا یکی­شون حرف می­زنه و در واقع اون خونه، خونه­ی همون برادر بزرگ هست و هی بکن­نکن می­کنه.

این خونه چندتا قانون داره که خوصله ندارم بگم خواستید خودتون برید توی سایتش بخونید. همه هم همیشه مجبورن میکروفن گردنشون باشه تا بشه همه­ی حرفاشون رو پخش کرد. هر از چند وقتی رای گیری می­شه و یه نفر باید خونه رو ترک و به آخرین نفر یک میلیون دلار جایزه می­دن!

به نظر من ایده­ی جالبیه، مدل یک جامعه­ی کوچیک، کار و باری (
business) هم برای خودشون راه انداختن که نگو، در حد تهوع وسط برنامه تبلیغ پخش می­کنن، البته مخصوص این برنامه نیست و همه­ی برنامه­ها به جز شبکه­ی SBS همینه.

ولی یه چیزی که خیلی برام جالبه اینه که فرهنگشون تحمل این رو داره که زندگی خصوصی یه مشت آدم رو نشون بدن. ویژگی­های خوب و بدی که همه دارن، قابل انکار هم نیست، چه بهتر که دیده و تحلیل بشه. البته مخالف­هایی هم داره.

خوب شد تلفن زنگ زد، شد یه کم بنویسم :)

۲ نظر:

M گفت...

ببین پویا اگه فقط برای پایان نامه نوشتن کامپیوتر میخوای شاید بتونی یه دسک تاپ در حد پنتیوم 2 یا 3 با قیمت خیلی ارزون - شاید کمتر از صد دلار - گیر بیاری. تو روزنامه ها یه نگاهی بندازی شاید چیزی به چشمت بخوره. البته بعدش که کارت تموم شد باید بندازیش دور.
در ضمن همه قارچها هم خوردنین، ولی با بعضیاش فقط میشه شام آخر درست کنی.

Unknown گفت...

ممنون محمد
خب می رم ببینم کسی هست پایان نامه ش رو نوشته باشه کامپیوترشو انداخته باشه دور. شاید پیدا کردم. راستی تو روشی پیدا کردی آدم اینقدر بیست و چهار ساعت گشنه نباشه؟