۲۰ آذر ۱۳۸۴

درد

زبونم بند اومده، ... ، یه "هواپیما" افتاده روی "خونه" ی مردم. توی شهر، ... " شهر". زبونم بند اومده. انگار اینجا آدم دلش بیشتر می سوزه وقتی می بینه که مردم اینجا با هر نداری چه جوری دارند راحت زندگی می کنند. دارم سعی می کنم دوباره بنویسم...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

انگار این اتفاق ها بیرون از این مملکت عجیب تر به نظر می رسه